Saturday, January 17, 2004

بخاطر امید میلانی


اعتراف
امید جان پیش از هر چیز باید بگوییم که در درازنای چند ماه گذشته، نوشته های ترا از آنجا که سرسری می اندیشی و می نویسی سرسری گرفته و تنها نگاهی گذرا به آنها انداخته ایم. از همین رو بود که به این دیری به نوشته گلایه آمیز تو پی بردیم. اینکه نوشته هایت را سرسری می گیریم، برای آنست که سخن تازه ای برای گفتن نداری و دیدگاه های تو در باره آنچه در ایران می گذرد، از بیخ و بن "عقیدتی" و از همین رو بسی پس مانده و نابهنجار است. اینکه تو به این حکومت و بویژه دارو دسته ای اصلاح طلب آن دلبسته هستی و از آن بدتر "عقیده" پیدا کرده ای باعث شده به آنان چک سفید داده و اینجا و آنجا به توجیه سیاستهای آنان برخیزی و دل خودت را با تکرار اینکه اینان اصلاح طلبند و بر شمردن سود زیانهای بود و نبود اینان خوش کرده ای، نتیجه اش هم اینست که وبلاگت تقلیدی ناشیانه از روزنامه دوم خردادی شده و بیشتر به خط جناح سوم حکومتی ماننده شده، بگذریم، از ما چشمداشت اینکه به نانا برخورد کنیم را داشته ای بروی چشم. اما پیش از اینکه به نانا برخورد کنیم در بایسته می دانیم به پیش درآمد این داستان و زمینه های برخورد نانا به ترا بشکافیم تا در چاله های اخلاقی در نیفتیم.

پیش زمینه
خُسن آقا نوشته اي داشت در باره لفت و لیس و دزدی های حکومت از کمکهای فرستاده شده برای زمین لرزه زدگان بم، و تو آمده و پس از صغری کبری چیدن های بسیار به این نتیجه می رسی که جای لفت ولیسی در این میان وجود ندارد و نیست. آخر امید جان مگر تو وزیر دارئی و یا اقتصاد کشوری که خودت را ملزم به دادن اطلاعات اقتصادی در باره زمین لرزه و قیمت بازسازی شهر بم می دانستی در حالی که دست اندرکاران حکومتی در این باره سکوت کرده بودند. مگر رمضان زاده سخنگوی دولت مرده بود که تو پاسخگوی این داستان شده بودی. مگر تو سره پیازی و یا کونه پیاز هستی که با این قاطعیت می گویی جای لفت و لیسی در این میان وجود ندارد در حالی که همگان دانند که اینان تا آنجا که توانسته و می توانند دزدیده، چپاول کرده و رشوه گرفته اند. دستکم خبرهای آنروزها را دنبال می کردی می دیدی خبر از دزدی و چپاول هست. بهررو نیک میدانی سیاست جای تعارف نیست و پدر مادر هم ندارد. موضع گیری سیاسی کرده ای آنهم از موضع یک مقام حکومتی، روشن است با اینگونه نوشتن تو هرکس ترا مانند ما نشناسد گمان می برد تو یا وزیری و یا وکیل و یا دستکم سخنگوی دولتی.

هشدار به نانا
نانا جان ما امید را میشناسیم، خیلی پیش از اینکه وبلاگمان را راه بیاندازیم نه تنها وبلاگش بلکه دیدگاه هایش را اینجا و آنجا می خواندیم گرچه موضع گیری های سیاسی اش چنگی بدل نمی زد و دل و جگر مان را بالا هم می آورد اما پایبندی اش به بسیاری از بنیانهای آزادی سخن و اندیشه برای ما دلنشین و حتی آموزنده هم بود. بین خودمان بماند که در آن هنگام آینده خوبی برای امید و خلبان کور پیش بینی می کردیم و فکر نمی کردیم اميد به این روز بیافتد.اي کاش کمي از روشندلي خلبان کور بهره مي گرفت.
بهررو امید در دوران حکومت اسلامی به دبستان و دبیرستان و دانشگاه رفته، آموزشگاه های که از همان آغاز به روی کار آمدن حکومت اسلامی بوسیله هیئت های مسلمان پاکسازی شده و بسیاری از آموزگاران آن به دست جوخه های مرگ اسلامی سپرده شدند. چقدر میشود از آموزش یافتگان این آموزشگاه ها چشمداشت داشت، بهررو جوان روغن کوپنی است، یاد گرفته که حکومت اسلامی را مهد آزادی بداند، رانده شدگان از کشور را یک کاسه کند و همه اعتراض ها را به حکومت را زیر سر سلطنت طلبان بداند.
امید نمی داند که مرگ اندیشه هنگامی آغاز خواهد شد که آنرا در خدمت قدرت و توجیه سیاست در آورد. برای توجیه "عقیده سياسي" خود داستان گزینش شعار "کار اینها تمام است" از سوی ما را از دیدی تاریخی واژگون کرده و می گوید" خلاصه‌یِ داستان هم، فکر کنم بد نباش روان‌شناسی این وضعیت را به عنوانِ یک بیماری‌یِ حاد بررسی کند، که از همان جنسِ باور به خدا و مذهب، کسی بر می‌دارد عقلَ‌ش و واقعیت‌ها و غیره را در آب‌نمک می‌گذارد و راه می‌اُفتد در خیابان به فحش‌دادن و باورداشتنِ معجزه‌یِ این‌که این‌بار تحریمِ انتخابات حکومتِ به‌این‌بزرگی را سرنگون خواهد کرد. تاحدی فکر می‌کنم بتوان آن کارِ شمر را باعثِ این ماجرا شمرد که به‌هنگامِ شلوغی‌هایِ بهارِ امسال، آن شعارِ «کارِ این‌ها تمامه» را طرح کرد، به مثابه‌یِ این‌که دو سه ماه دیگر حکومت سقوط خواهد کرد."
چون "عقیده مند" است زحمت اینرا به خود نمی دهد که به تاریخ گزینش این شعار از سوی ما در شمرنامه نگاهی بیاندازد تا چنین شله زردی نخورد.
این شعار را ما نخستین بار در چکامه صدای روضه در سالمرگ خمینی مج بکار بردیم درست یکهفته پیش از جنبش مردمی در خردادماه. اکنون روشن است که امید خود عقل خود را در آب نمک انداخته و چنین دسته گلی را به آب می دهد و سراپاي سخنش بر پاد خودش می شود. فرا فکنی نموده و در کنار آن سخن از حکومت بزرگ می زند.
باری گرچه دیرهنگامی است که امیدمان را از امید بریده ایم هنوز بر این باوریم که امید شله زرد خور نیست، گرچه گاهی می خورد.

سخنی با اُمید
امید جان، بی رودربایستی بنویسیم که بر این باوریم دیدگاه های تو در باره رویدادهای ایران بی اندازه خشکه مقدسانه (متعصبانه) شده، چپ و راست به حاکمان چک سفید می دهی، آن از برخوردت به داستان زمین لرزه که مسئولیت حکومت را در پیامدهای انسانی آن(نرساندن کمک به هنگام به مردم آسیب دیده که وظیفه هر حکومتی است) نادیده گرفتی و لبه تیز سخنت را به سوی کسانی گرفتی که به گمانت بهره برداری سیاسی از زمین لرزه کردند و این هم از دیدگاهت در باره انتخابات و اصلاح طلبان که هنوز شورای نگهبان صلاحیت کسی را تایید نکرده به پشتیبانی آنچنانی از شرکت در انتخابات برخاستی.
به گمان ما دربایسته بود که پیش از هرچیز دیدگاهت را در باره اصلاحات و اصلاح طلبی روشن می کردی، اگر یادت باشد سال گذشته در وبلاگ شبح گفتگویی گسترده در باره اصلاحات و انقلاب در گرفته بود که به گمان ما می توانست برای تو آموزنده باشد.
کاش بجای پرداختن به دستاوردهای بی مایه اصلاح طلبان به تنگناهای ساختاری در حکومت می پرداختی و به این پرسشواره می پرداختی که آیا اصلاح طلبان کنونی می خواهند و یا می توانند پوسته این تنگناها به سود مردمسالاری بشکنند و سپس به دفاع از شرکت در انتخابات می پرداختی.

بگذار برایت از چگونگی گزینش شعار "کار اینها تمامه" بگوییم تا روشن شوی، گزینش این شعار از سوی ما بدلیل آن بودکه بنا بر برآوردهای عمروعاص گرامی حکومت اسلامی که بنا به ذات مذهبی اش حکومتی با ایدئولوژی (توحیدی و نه تمام خواه) است، در زمینه ایدئولوژیک شکست خورده است و بیشنه مردم نه تنها از حکومتگران بلکه از ایدئولوژی توحیدی آنان بیزارند، داستان بر سر تنگنای پذیرشی(بحران مشروعیت) نیست تنگنای ایدئولوژیک ژرف تر از اینهاست. سخن بر سر این است که اینان هر سیاستی را که برگزینند ناکام خواهند ماند، رفرم دهند شکست خواهند خورد و سرکوب کنند شکست خواهند خورد. به سخنی دیگر نه گنجایش رفرم را دارند و نه توانایی سرکوب. از اینرو ما می گوییم "کار اینها تمامه"
کسانی کمترین آشنایی با علوم سیاسی دارند نیک میدانند که شکست ایدئولوژیک حکومتهای اینچنینی آغاز فروپاشی آنان است. ورنه ما نه چون مجاهدین خلق ارتشی آزادی بخش در پشت مرزهای ایران داشتیم و نه آنقدر ساده دل بودیم که با فرمان رادیو صدای ایران چنین شعاری را برگزنیم.
حسين بازي
تا یادمان نرفته دربایسته میدانیم که آن گفتاورد نانا را، از سرنوشته وبلاگت برداری، چرا که مظلوم نمایی حسین گونه ای بیش نیست.
خود تو از همه بدتری، برخورد خودت را به ما در نظر بگیر از یک پیش فرض دروغ آغازیده ای و به ما ناسزا گفته و دست آخر به دشنام گویی به همه مخالفان حکومت اسلامی در نتیجه اخلاقی ات رسیده ای.

No comments: