همه را برق می گيرد، ما را چراغ موشی!!؟
هی سوسول مکتبی*، اگر آدم به شمارت می آوردم تلاش می کردم جستاری کرده باشم تا اين ريشه روان نژندی و يا روان پارگی ات را نشان ات دهم و اين اسکيزوفرنی فراگير که دچار امت اسلام و حکومت ولايی اش شده را برايت بشکافم، که چه گونه تو و رهبرت و نوچه های آدم کش اش به يک سان از اين بيماری رنج می بريد، گويا آنها در قدرت و تو در استيصال و بی قدرتی.
نشان ات بدهم چرا تو ترسويی و چگونه به دنبال يافتن دشُ من خيالی برای خود و خودتان هستيد. آن چنان تو را جلو چشم های خودت و خوانندگانت می شکافتم که از اين همه پررويی که کاراکتر سوسول مکتبی ها است خجالت بکشی و اين همه شله زردخوری های بی جا دست برداری و پا در کفش بزرگ تر از خودت نکنی.
ازت پيداست که تو از کون سوختگان امت محمد (مج) هستی، وگرنه اين جوری کونت را بالا نمی گيری که در آن پيسوار، کير شمر را بچشی. فرهنگ تو، هم چون همه "جنده های خايه دار" اين است که تو مستراح های عمومی می گردندند تا کسی مفتکی کون اش را پاره کند و چون خود آزار هم هستی دوست داری به همراه گاييدنت دُش نام هم بخوری. برو الله ات جای ديگری روزی ات را بدهد.ما روزی کرور کرور هم چون تو را می بينيم، که با همين روحيه مازوخيستی تو می آيند و به ما و خوانندگان شمرنامه بد و بی راه می گويند، و ما هم گاهی غسل شاش ی به آن ها می دهيم.
نيازی نيست که شرلوک هولمز وب لاگستان بشی و دنبال دُش من بگردی که کدامين قرمساق وب لاگ ها را سانسور می کند و داد و بی داد راه بياندازيد که به خاطر نوشته های شمر است. مردک! مگر به خاطر "شمرنامه" خوانی زيبا کاظمی و آن همه نويسنده ، مترجم و روزنامه نگار را سر به نيست کردند و يا سدها روزنامه را در ايران بستند و يا ايران را بزرگ ترين زندان روزنامه نگاران می شناسند. چرا بی هوده دنبال دُش من خيالی برای توجيه رفتار خود و سردم داران حکومتت می گردی؟ اگر نمی دانی آن مردک بی مقدار از کجا آمده و اجازه کارش را از کی گرفته، برو از آن بابای کُس کش ات بپرس که چگونه خمينی هم چون الاغ توی صف اش کرد که به حکومت اسلامی اش رای بدهد و گناه اش را به گردن ما که شمر باشيم و تا آنجا که يادمان است از آن هنگام که خويش را شناختيم به اسلام، حکومتش و مسلمانی ريده ايم، نيانداز.
آدم های هم چون تو شايسته همین فرمان روايی کيری الله بر روی زمين هستيد، چون خود بخشی از ستم پروران هستيد. تلا ش ات را در کون ليس حکومت کردی که ما ( که به پشممان هم نيست) را به جای دشمن مردم علم کنی ( سانسور شده را به جای سانسور گر)، اما بدان که تو پا منبری بی ارزشی در ساختار حکومت ياوه بافان اسلامی هستی و نقش کوچکی را بازی می کنی. کون شما اَنی تر از آنیست که بپوشانی اش، تو تنها يک، پاانداز درجه چندم حکومتی و نه بيشتر. در خرد نداشته و توجيه گرای تو هميشه مقتول است که بايد محاکمه شود چون جرم اش اين بوده که در جلو کارد قاتل ايستاده. اين شيوه برخورد تو به هر پديده ديگری است؛ توجيه و دروغ. کوتاه يک مسلمان محمدی مادر جنده ی ناب.
توِ کاسه ليسِ خامنه ايی و حکومت ولايی ات به دنبال دُش منان خيالی نگرديد، شما تنها يک دُش من داريد که پنهان و آشکار چهره به شما نشان داده و آن مردم ايران است که آن هنگام به خود بيايند و به نيروی خود باور داشته باشند کار همه ی شما هرزگان و حکومت بزه کاران اسلامی تان به پايان خواهد رسيد و اين را بدان پايان کار شما، آغاز ی بر پايان اين گندی است که جهان گرفتارش آمده و "شمرنامه" تنها تلاش کوچکی است در راستای به خاک سپاری شما انگل ها.
اين بارکه مفت ات، اما دگر بار برای گاييده شدن بايد توی صف وا به ايستی. باور کن چند ماه است که سران حکومت ات توی صف اند و ما فرصت سر خاراندن هم نداريم، خيمه های سيدالجاکشين پيشين هم پيش کش ات.
از سوی شمر
عمرو عاص
پی نويس
روی اين نوشته به همه سوسول مکتبی ها بود، هم آن کسی که در زوزه نوشته بود و هم اين يکی.
*- اين واژه شمر ساخته و ويژه گی های آن را در نوشته ايی برای خوانندگان روشن خواهيم کرد، اما کوتاه اش اين است که پديده سوسول مکتبی هواداران شرمگين حکومت اسلامی که از هم راهی آشکارشان با حکومت پرهيز می کنند، اما سر به زنگ های سرنوشت ساز ملت ايران پا به ميدان می گذارند و با سخنان در زر ورق پيچيده در توجيه تبه کاری ها يی حکومت و بزه کاری های سران آن برمی آيند. هواداران اصلاحاتِ نشدنی در حکومت اسلام اند. خود گول زن نيستند، اما فريب کارند و برای جا افتادن سخنانش از هيچ دغلی روی گردان نيستند.
کوتاه؛ برای توجيه حکومت هر پديده شناخته شده ی دستاورد مدرنيسم را می خواهند در اين
بازار آشفته با اسلام در هم آميزند و به خورد مردم دهند. گاه از مردم سالاری دينی و جامعه شهروندی!! (در چارچوب حکومت ولايت و امت که "فرد" در آن شناخته شده نيست) سخن به ميان می آورند، گاه از فمينسيم اسلامی در سايه حکومت قرآن و قانون اساسی ولايت فقيه . تلاش بی هوده ايی در پيوند هر پديده مدرنی که با ساخت و ساز حکومت ولايی که از پايه در تضادند را دارند.
کاراکتر اين آدم ها که خود فرآورده ی 25 سال حکومت ترور اسلاميست ها در ايران است، بسيار جالب است. ضعيف کشی و سر فرو آوردن در برابر قدرتمندان، پررويی در برابر کسانی که در قدرت نيستند و دو رويی در برابر قوی تر از خودشان.
بررسی فرهنگ و کاشت و برداشت اين چنين آدمهايی از زندگی بسيار جالب است و تضادهای که شخصيت شان را فراگير می گيرد؛ هم چون ايگويسم پيش مدرن به جای فرد گرايی جهان مدرن ، تقليد ميمون وا و نان به نرخ روز خوری، انگشت به کون ماندنشان در برابر جهان امروز. آن گاه که به فرنگ می روند، هر گاه با تلفن موبايل شان به خانه شان زنگ می زنند هميشه برای بسته سوغاتشان دو کيلو واجبی هم سپارش می دهند، از اين رفتارها را می توان برای خنده هم که شده در زندگی روزمره شان بسيار يافت اما بيشتر از اين بماند برای پيش آمد ديگری.
No comments:
Post a Comment