Monday, December 15, 2003

منشور شمر

منم شمر، شمر جهان، شمر بزرگ، شمر دادگر، شمر کربلا، شمر تهران و دمشق، شمر چهارگوشه‌ي جهان. نور چشم مادرم، فرزند پدرم شمر بزرگ ... برادر زاده هند جگر خوار که حمزه عموی محمد را کشت و نیزه ای در کونش فرو کرد... .
آنگاه كه سرزده وارد دشت کربلا شدم، پیروان پلید حسین ابن علی سراسر دشت را به گند کشیده بودند، جابجای آن دشت سرسبز از لکه های قضای حاجت آن پلیدان آلوده گشته بود و بوی گند مسلمین که از بوی نجاسات آنان بدتر است جان را آزار میداد. زاغ زوغ توله مسلمانان آسایش را از دد و دام در آن دشت گرفته بود. آرامش دشت هر نیمه شب با آوایی نکره موذن که حی علی صفا، حی علی الجماع گویان مسلمین را به جهاد اکبر همخوابگی برای پس انداختن تخم و ترکه فرا می خواند بهم می خورد. همه‌ي جانداران خسته از مسلمین گام‌هاي مرا با شادماني پذيرفتند. در دشت کربلا لشکر بی سروپای حسین ابن علی را پراکندم، حسین ابن علی را دستگیر نمودم و مفتاح الفرجین را از وی واستدم، سپس گردن آن پلید را بدست خود زدم و سپس در برابر سربریده آن پلید خواهرش زینب را سپوختم.
ارتش بزرگ من به آرامي وارد خمیه گاه حسنیان شد. هله هله شادی زنان بیشمار حسین که از گند کاری های او به جان آمده بودند از دیدن سپاه آراسته و جنگآوران من به آسمان رسید. نگذاشتم رنج و آزاري به اهل بیت حسین وارد آيد. به سپاهیان خود دستور دادم با آنان به مهر رفتار نموده و جماع الجماعیه(گنگ بنگ) کنند. زین العابدین را که بوسیله خولی سپوخته گردیده بود به خواجگی بیت سابق سیدالجاکشین حسین ابن علی گماشتم و فرزند پنج ساله اش باقر که بسی لاغر بود به زینب سپردم.
وضع داخلي خیمه گاه حسینیان قلب مرا تكان داد. چون جنده سرای متروک بود یادآور خانه محمد رسول الله(مج). بر بند هر خیمه شورت و کرست های رنگارنگ چون بیرق اسلام در احتزاز بود. توله های قد و نیم قد حسینیان در گند و کثافت خود می لولیدند. در کنار هر خیمه آفتابه لگنی برای قضای حاجت آماده به خدمت بود و در درون هر خیمه پستری نرم و جانمازی کثیف گسترده. من براي آزادی كوشيدم. من کنیزواری اهل و بیت سابق سید الجاکشین را برانداختم، به بدبختي‌هاي آنان پايان بخشيدم.
در جشن شام غریبان فرمان دادم كه همه‌ي زنان در گزینش جفتهای خود آزاد باشند. فرمان دادم كه قرآن را که در آن به زدن زنان سپارش بسیار شده گرد آورده و در جشن آزادی بسوزانند .
زینب خواهر بزرگ سیدالجاکشین حسین ابن علی از كردار من خشنود شد... او بركت و مهرباني‌اش را ارزاني داشت، لباسی چون شیرین عبادی پوشیده به لیسیدن کیرم پرداخت ام کلثوم خواهر کوچک سید الجاکشین بیوه عمرابن خطاب، شوریده گشته و برایم استریپ تیز نمود و سپس به لیسدن خایه هایم پرداخت. زین العابدین ناخوش چون سگ به پایم اوفتاد و چکمه هایم را می لیسید. آنان همگي شادمانه و در صلح و آشتي مقام بلندم را ستودند...
من همه‌ي دشت کربلا را كه به گند مسلمین کشیده شده بود از نو پاک ساختم. فرمان دادم لاشه های حسینیان گرد آورده و کناری نهد تا خوراک ددان گردد، فرمان دادم تا مسلمانان اسیر به نجاسات خود را گرد آوری نموده و تا آنجا که می توانند تناول کنند و پس مانده آنرا در گوشه ای چال کنند.
گند حسین و حسنیان را از آن دشت برچیدم، همه جانداران آن دشت را به جاهاي خود بازگرداندم.

روز دگر، فرمان دادم سر کثیف حسین و یارانش را بر سر نیزه ها کنند، اهل بیت حسین و خواهران او را گرد آورده و به همراه سپاه پیروزم سرود دستها بالا خوانان دشت کربلا به سوی دمشق ترک نمودم، باشد كه دل‌ها شاد گردد.
............................


بشود تا روزی ایرانیان اسیر در سرزمین خویش را آزاد گردانم و آنان را به جايگاه‌هاي شهروندی نخستين‌شان بازگرداندم.
گند اسلام و مسلمانان پلید را از خاک خسته ایران زمین ریشه کن کنم.
بلایی را که بر سر حسین آوردم بر سردمداران حکومت اسلامی روا دارم و با فرزندانشان چون طفلان مسلم رفتار کنم.
دیوان و ددان مسلمان را به زنجیر کشم، به گاوان و خران ایران زمین دهسال مرخصی با یونجه دهم و بجای آنان آیات عظام، آقا زادگان، طلاب حوزه های علمیه، پاسداران و بسیجیان را بکار وادارم کویر ایران را با کار آنان سرسبز گردانم.
ایرانیان رانده شده از ایران زمین را به کشور مادری برگردنم و عاشقان حسین و شله زرد خوران کاسه لیس بی مقدار را گرد آورده و با اردنگی برای همیشه به کربلا و نجف برانم.
الله خدای سیاهی و تبهکاری مسلمانان را از ایران زمین بیرون برانم و در مساجد مسلمانان آموزشگاه های خنیاگیری، دست افشانی و پایکوبی را بر پا سازم باشد تا پرستشگاه عشق ورزان گردد.
خدایان عشق ورزی و شادی را به ایران زمین بازگردانم و آنان را با دل وجان دختران و پسران ایران زمین آشتی دهم، زیارتگاها، مساجد بزرگ و حسینیه مسلمانان پرستشگاه عشق و شادی کنم و در آنان میخانه و پای افشانخانه(دیسکو) برپا سازم.
گور خمینی را بزرگترین قمار خانه جهان سازم با جایزه ای به ارزش "هیچ"، بزرگترین میخانه و پای افشانخانه جهان را بر گور امام هشتم شیعیان در مشهد و گور معصومه در قم بر پا سازم.
آداب خلا و طهارت مسلمانان پلشت را از چهره ایران پاک کنم و بجای آن بهداشت و درمان رایگان برای همه شهروندان به ارمغان آورم.
دارایی آقایان و آقا زادگان و نورچشمی های آخوندان که برق مال دنیا کورشان کرده را واستانم و با اندوخته های آنان بیمه کار برای شهروندان برپا سازم، به کوری چشم بانک جهانی، صندوق بین المللی پول صنعت نفت را ملی کنم، آموزش و پرورش ریگان برقرار سازم و به برنامه ننگین همسازگاری اقتصادی پایان دهم.
من براي همه‌ي مردم جامعه‌اي آرام مهيا خواهم ساخت و صلح و آرامش را به تمامي مردم باز خواهم گشتاند.
باشد ملت بزرگ ایران در پیشگاه خدایان عشق و شادی برايم زندگاني بلند و عاشقانه ای خواستار باشند...

...
منم شمر، شمر بزرگ

No comments: