Wednesday, December 03, 2003

تفسیرالزاسیون یا مناجاتنامه شیخ ابوالکیر بیضاوی

شمر عزیز
با درود … چند روزی است که به صورت اتفاقی ( از آن جا که به دلیل وفور مشکلات ! زیاد فرصت اینترنت را ندارم ) با وبلاگ توفانی ات آشنا شده ام چند سال پیش که در یک بحران روحی شدید فکری و تطابق ناپذیری با این جماعت خودت گفتنی
شله زردخور دست و پا می زدم مجموعه پنجاه رباعی زیر نام تفسیرالزاسیون یا مناجاتنامه شیخ ابوالکیر بیضاوی سرودم و البته جز تنی چند _ کسی ندیدشان . با گذشت سال ها و از تب وتاب افتادن من و فهمیدن بسی چیزها آن مجموعه را هم نمی دانم کجا و کدام گوری انداختم . که سخت خطری می نمود . اما با دیدن وبلاگ سرخ و شمری تو و ضرورت اجرای آرزوی پنهانی من برای انتشارشان و با فشار به کله شله زردزده خودم ( که در حال تطبیق با این اراذل سوسمارخور است ) تصمیم گرفتم تعدادی از آن ها را برایت بفرستم تا اگر پسند افتاد و در وبلاگت منتشرشان کردی بقیه را هم به یاد غبار گرفته ام بیاورم و برایت بفرستم


خداوند عرب های حجازی
به رب العالمینی ات چه نازی
درون کعبه باشد خانقاهت
بس است ای شیخ بس کن حیله بازی
***
خداوندا زبانم از عرب نیست
عرب آدم اگر باشد بشر کیست
به حیرت مانده ام من از همین رو
عرب بودن برای تو چه فخری ست
***
تو با این شوکت و با این سجایا
چه فکر کوچکی داری خدایا
که قرآنت دهی باشد: در این ده
تو اربابی و انس و جن رعایا
***
خداوندا تو که کوس آفریدی
چرا گفتی شتر دیدی ندیدی
بغیر از کوس مگر هم نعمتی هست
در آن طرحی که از جنت کشیدی
***
خدا با مردهایت مهر داری
زنانت را ضعیفه می شماری
از آن رو گشته معلوم این خران را
که الحق مردی و پروردگاری
***
تو و لاف کرام الکاتبینت
تو و انذار خیرالماکرینت
اگر بندی سماوات و زمینت
نمی آیم به سلک مسلمینت
***
هبل بود و منات و لات و عزا
شعیب و نوح ابراهیم و موسی
تو هم بودی و کم بودید انگار
محمد آمد و شد جاکش ما
***
چسان باور کنم فرمان کشتار
بر آید از کلام رب دادار
تو که اسم شبت شمشیر و خون است
خدایی یا ددی ای زشت کردار
***
تو ما را آفریدی و تو را ما
تو محتاجی به ما و ما ؟ حاشا
ز تو دلخوشکنک ما را فریبیست
تو اما مرده هر سجده ما
***
خدایا گر زتو ترسیم گویا
تو دلخوش می شوی از وحشت ما
چه احساسیست این ای قادر کل !
چنان قدرت چنین از بنده پروا ؟
***
خدای من خدای (قاتلوا) نیست
خدایی جز خدای (اذکرونی)ست
خداوندا نه تو دانی و نه من
خداوندی که کس نشناخته کیست
***
خدایا من همان لوح سفیدم
که حق پنداشتم هر چه که دیدم
همان روزی که دانستم چه کورم
تو را هم بهر دیدن آفریدم
***
خداوندا به آن والعادیاتت
به آن سلبی و ایجابی صفاتت
اگر صد بار هم گویی : تبت !
نمی ترسم ز لاف و ترهاتت
***
خدایا عاشق حمد و ثنایی
ثناخوان خودی تو خودستایی
ذکات و خمس وقربانی پرستی
نمی دانم خدایی یا گدایی
***
از آن رو منزلت فرموده قرآن
که گمره می نباشد جن و انسان
چو گمره گردی ای انسان جنی
دهندت گه به جای حور و غلمان
***
کتابی است لبریز معانی
معانی خود ز معناها بیانی
در این بازار مع مع مع ممعنا
سر مویی زمعنایی ندانی
***
خدایا جنتت کوسخانه باشد
جهنم ضربه ای کیرانه باشد
در این بازی کیر و کوس کسی که
تو را باور کند دیوانه باشد
***
خداوندا بس است این لاف پاکی
بس است این طمطراق و تابناکی
اگر هم کس نداند من که دانم
تو هم از این هوا و آب وخاکی

دوست گرامي و مهربان، دست مريزاد، چشمبراه دنباله مناجاتنامه شما هستيم

No comments: