Tuesday, November 18, 2003

جهان یکی از گرامی خوانندگان شمرنامه چکامه زیر در بخش دیدگاه های شمرنامه نوشته بود خوشمان آمد، پس در اینجا می آوریم
مفسد فی الارض

از شيخ بدم آيد کو، روی زمين سازد خود دوزخ و
ترساند ما را ز جهنم هم من مفسد فی الارضم؟

من روی زمين جز مهر موسيقی و رقص و شعر
جز دانش و کار و فکر هرگز نپراکندم من مفسد فی الارضم؟

من عشق بود راهم شادی همه جا خواهم
از روضه به خشم آيم از هلهله خرسندم من مفسد فی الارضم؟

او در طلب زاريست در فکر عزاداريست
از شادی و شور عاريست من حمله برم بر غم من مفسد فی الارضم؟

زن نزد وی انسان نيست مايملک و ابزاريست
بر کار و بغل خوابيست اين ننگ بود نزدم من مفسد فی الارضم؟

او دشمن فرهنگ است او با همه در جنگ است
پر حيله و نيرنگ است بيداد کند هر د م من مفسد فی الارضم؟

هرچند غضب دارد بس رنج و تعب بارد
کف گرچه به لب دارد، رسواش کنم کم کم من مفسد فی الارضم؟

No comments: