Monday, January 29, 2007

کل یوم عاشورا، کل الارض کربلا

کل یوم عاشورا، کل الارض کربلا
روشن است که دیگر دست و دلمان به نوشتن نمیرود، انگار نه انگار شمری در وبلاگستان هست، انگار نه انگار ماه محرم است و سالگرد پیروزی ما بر سالارجاکشان حسین ابن علی و گاییدن خواهرش در دشت کربلا. یا دست ما نمک ندارد، یا شما حافظه تاریخی ندارید. گاس که از برآیند های شله زرد های بی نمکی باشد که نسل اندر نسل خورده اید و با واژگان مرحوم بحرعلوم سید میمیتک رحمت الله علیه به میم هایتان شله زرد زده اید.
چرا دور برویم شما شله زرد خورهای بدبخت را چه به شادباش گفتن به ما و به خودتان، شما را همان بس که امید واهی به طبقه مفلوک کارگر ببندید و روز کارگر را تا پنج هزار سال دیگرجشن بگیرید، دخیل به هشت مارس همشیره های وطنی ببندید، از تولد رضا شاه اول تا ختنه سوران رضا شاه دوم پایکوبی کنید، در سال مرگ محمد رضا شاه حلوا پخش کنید و ...
باری این روضه شمری را نقدا اینجا می گذاریم بلکه روضه خوانی پیدا شود و آنرا بخواند.
روضه را زنده نگاه دارید که ما به آن زنده ایم
امام خمینی(مج)
روز عاشورا پس اینکه آیات مفتاح الفرجین را به بیضه مبارکمان بستیم و گلوی سالار جاکشان حسین ابن علی بریدیم، هوس گاییدن خواهرش زینب جگرگوشه فاطمه الزهرا و اجاق روشن کُن خانه تاريک علی ابن ابی طالب در دلمان اوفتاد، فرمان دادیم اورا به وسط میدان که از خون اولاد رسول الله(مج) رنگین بود بیاورند، اورا بر جهاز شتری انداخته و تنبان از پایش برگرفتیم، کُسش بیرون اوفتاد پر مویی این کُس یاد آور محاسن جدش رسول الله بود، شکافش چون فرق شکافته علی ابن ابی طالب(جک) بود و سفیدی لمبرهایش به گونه های پریده رنگ و بیمار فاطمه الزهرا ماننده.دو لنگ دختر حیدر کرار را به نشان "ویکتوری" که همانا پیروزی عجمی باشد بالا بردیم و ذکر مبارکمان را بر درواژن نوه رسول الله نهادیم و فشار اندکی دادیم، چون گلوی حسین ابن علی خشک بود، بیرون کشیدیم و بسوی جنازه سالار جاکشان حسین ابن علی که دو قدم دورتر از کُس خواهرش اوفتاده بود رفتیم، کیرمان را به خون تازه و ولرم حسین آغشتیم و لگدی به سر از تن جدایش زدیم بگونه ای که نگاهش بسوی کُس زینب بیافتد تا کلوزآپ گاییده شدن خواهرش خوب ببیند و در روز محشر برای لکاته دوعالم فاطمه الزهرا تعریف کند و برای کیر ما طلب شفاعت بنماید، در این میان خولی هم با اردنگ و پس گردنی زین العابدین(عج*) را بوسط میدان آورد و در چند قدمی بستر صحرا ئی زینب تنبان از پایش برگرفت فریاد زین العابدین برخاست، "اوا عمه زینب" بدادم برس . باری بسوی زینب برگشتیم و کیر مان بر درب فرجش نهادیم و به آرامی فرو بردیم، اشهد کُسش را خواند کمی بیرون آوردیم و ناگهان:
چنان ضربی زديم در بین پایش
که لرزید روح نبی از صدایش
زعرش فریاد زهرا آمد، دوش
که یا شمرا کمی آرام بکن توش
علی آن لندهور، پفیوز جاکش
دهان فاطمه بگرفت که هش هش
تو ای زهرا مکن این داد و فریاد
که آبروی مرا دادی تو بر باد
بدان گنجایش زینب بیش از این است
بگو آری، که دانم اینچُنین است
در آنسوی ما خولی سرگرم گاییدن نوه فاطمه زهرا، امام چهارم شیعیان زین العابدین ناخوش بود، ناله های جانسوز زین العابدین گوش
فلک را کر کرده بود، می گفت یا رسول الله سوختم العطش، این کیر مانند شمشیر حیدر کرار دو سر است، یا جدا کونم پاره شده، این کیر از کیر اسب بابای شهیدم ذوالجناح هم کُلفت تر است. از شنیدن آخ و اوخ زین العابدین ناخوش هوس گاییدن کون زینب را کردیم، کیرمان را از کُسش بیرون کشیده و بر درب کونش نهاده و به آرامی فرو برديم پس از به ارگاسم رسیدن زینب و آمدن خودمان از زینب کبري بیرون کشیده و بسوی خولی هنوز مشغول گاییدن زین العابدین بود رفتیم، کیرمان را جلوي دهان زين العابدين(عج) برديم آنرا بویید و اشک در چشمانش جمع شد و ناله سر داد، بخدا که بوی دهان جدم رسول الله را می دهد و سپس به لیسیدن پرداخت
السلام و علیکم و رحمت الشمر و برکاة
ُالتماس دعا
شمر

No comments: