Monday, June 30, 2003


سرزمین بدون عشق

فیلم مستند زمین بدون عشق که در باره زنان تن فروش در ایران ساخته شده و بوسیله کارگردان آن مسلم منصوری از ایران بیرون آورده شده است دیروز برای نخستین بار در آلمان نمایش داده شد. مسلم منصوری کارگردان این فیلم در گفتگویی با رادیو فردا گفت:طيف وسيعي از زنان جامعه در ايران بخاطر شرايط سخت زندگي، تن فروشي مي كنند ، حتي مادراني هستند كه براي تامين هزينه تحصيل فرزندانشان دست به اين كار مي زنند.

Sunday, June 29, 2003


به بسیج و سپه و خون شهیدان شما باید رید

سردمداران مرده خور حکومت اسلامی که برای سرکوب جنبش دانشجویان و مردم نیروهای بسیج و سپاه را در پوشش لباس شخصی ها به میدان آورده اند، برای جلو گیری از برگزاری بزرگداشت هیژده تیر افزون بر ممنوعیت دولت و قوه قضایه و لشکر انبوه سپاه و بسیج، شهیدان را نیز به میدان خواهند آورد.
از آنجایی بازار شهادت سالهاست کساد شده و شهید تازه ای ندارند، مقداری کنسرو شهید از نیروهای اشغالگر عراق گرفته اند و می خواهند روز هیژده تیر در خیابانهای شهرهای بزرگ بگردانند.
بیهوده نبود که خمینی(مج) از برکات جنگ می گفت. اما کور خوانده اند ملت دیگر فریب این مرده خورها نخواهند خورد و برای بزرگداشت هیژده تیر و آزادی ایران از شر فرزندان دین پلید اسلام به پیشواز این روز خواهند رفت و سراسر کشور میدان مبارزه علیه این ددمنشان خواهد بود.

با خبر شدیم که خامنه ای(زج) درپیامی از اقدامات قوه قضایه در سرکوب دانشجویان و مردم ستایش و پشتیبانی کرده است، رئیس دادگستری! تهران علیزاده گفته است که از هفته آینده محاکمه دانشجویان دستگیر شده آغاز خواهد شد، این در حالی است که در بسیاری از دانشگاه های کشور مقاومت دانشجویان برای دفاع از حقوق خود و ملت که همانا آزادی زندانیان سیاسی و برچیده شدن بساط چماقداران از کشور می باشند ادامه دارد.
هم میهن! نبردی که دانشجویان و مردم از سه هفته پیش آغازیده بودند در پی سرکوب ددمنشانه ملت بوسیله "ان ثار" وارد مرحله تازه ای شده است وفروکش کرده است خونخوران حکومت اسلامی اینرا برابر با پیروزی خود میدانند و دست به بازداشت های گسترده دانشجویان و فعالین سیاسی زده اند، این بیشرمان امروز سخن از محارب بودن دستگیر شدگان می کنند که می تواند به اعدام برخی از آنان بیانجامد.
تاریخ نشان داده که سردمداران این حکومت تنها راه حفظ قدرت را در سرکوب گسترده دیده و می بینند و در نبود جنبش مردمی دست به جنایت می زنند و هنگام اوج گیری جنبش مردمی عقب نشینی می کنند، خاموش ننشینیم، نگذاریم اینان گمان برند که ما ترسیده ایم، باید هرکوی و برزن را به میدان مبارزه تبدیل کنیم، ورنه گواه تکرار جنایت های سالهای 60-61 و 67 خواهیم بود.
نشانه های شکست و فروریزی در حکومت اسلامی پیدا شده است، تندیس مقدس ولایت فقیه خرد گردیده است، شکاف در بین نیروهای نظامی پیش آمده است، تنگناهای اقتصادی بدلیل چپاول آقایان و آقازاده ها، اقتصاد کشور به مرز ورشکستگی رسانده است، حکومت در سیاست خارجی دچار سردگمی شده است، سران کشورهای قدرتمند بیگانه دیگر پشیزی ارزش برای پیشنهادات سران حکومت در زمینه همکاری قائل نیستند، پیروزی نزدیک است میدان را خالی نکنیم.
هنگام آن رسیده که احمد باطبی ها را به دست خودمان آزاد کنیم و بردوشهای پیروزمان بگیریم و آفتاب را در خیابانهای خالی از" ان ثار" چماقدار و گروه های خونخوار مسلمان به آنان نشان دهیم.

کار اینها تمامه

ایرانیان برون از کشور
بیایید در هر کجای جهان هستیم به پیروی از دانشجویان ایران به پشتیبانی از زندانیان سیاسی برخیزیم و شهروندان کشورهای که باشنده آن می باشیم را به میدان بکشانیم و همراه با مردم ایران خواستار آزادی زندانیان سیاسی شویم، پرده از جنایتهای حاکمان مسلمان کشورمان برداریم و راه را برای سرنگونی این حکومت ننگین را بدست مردم ایران باز کنیم و دست جنایتکاران مسلمان را در سرکوب مردم کشورمان را ببندیم.


زندانی سیاسی آزاد باید گردد

زنده باد ملت ایرن

Saturday, June 28, 2003


حکومت امام زمان (مج)
بخش دوم

در اینکه سنگ بنای حکومت اسلامی بر دروغ و سرکوب و چپاول نهاده شده نباید کمترین تردیدی به خود راه داد، از دوره خمینی(مج) گرفته تا به امروز گواه دروغ گویی و بیشرمی این سفله گان پرورش یافته در دامن کثیف و هرزه فاطمه زهرا بوده ایم. نگاهی به رخدادهای سه هفته پیش و ادعاهای رئیس جمهور مقتدر خاتمی در این باره گواه کوچکی است بر این این سخن ما، رئیس خاتمی (جک)هنگام امضای قراداد همکاری سه جانبه بین ایران، افغانستان و تاجیکستان در اوج خیزش مردم و دانشجویان پس از یورش ددمنشانه انصار به خوابگاه دانشجویان گفت:" ما حق اعتراض را به رسميت مي‌شناسيم و بنا نداريم با مخالفين خود با قهر و خشونت برخورد كنيم.
وي در خصوص هياهوي رسانه‌هاي خارجي درباره‌ي وقايع اخير كشور گفت: در ايران خبري نيست...."
ناگفته نماند هنگامی که خاتمی(جک) می گفت "در ایران خبری نیست"، خیابانهای تهران و بیشنه شهرهای کشور از مردمی که سرود آزادی را سر می دادند لبریز بود و "ان ثار" حزب الله در سایه نیروی انتظامی، با ساتور، قمه، دشنه، پنجه بوکس زنجیر و قمه به مردم یورش می بردند.

خاتمی همچنین گفت: "به هيچ بيگانه‌اي اجازه‌ي دخالت در سرنوشت خود را نمي‌دهيم اگر توان مخالفان جمع كردن تنها حدود هزار نفر است، اين تعداد اندك نشان مي‌دهد كه كشور ما تا چه حد قدرتمند است."

دروغ خاتمی(جک) این گماشته "شفاف" خامنه ای(زج ) امروز با سخنان عبدالنبی نمازی مدعی العموم(نه دادستان) کل حکومت اسلامی رو شد: "دادستان كل جمهوري اسلامي امروز شمار بازداشت شدگان در سراسر ايران را بيش از چهار هزار تن اعلام كرد. آيت الله نمازي گفت، بنا بر آخرين آمار 800 دانشجو در تهران بازداشت شده اند كه هم اكنون در اوين زنداني اند."
اینست حکومت الله، اینست حکومت فرزندان فاطمه، اینست حکومت آیت الله هاي پفیوز، در تظاهراتی که به گفته حجت الاسلام خاتمی هزار نفر تظاهر کننده داشته، چهارهزار نفر بازداشتی دارد، تنها هشتصد دانشجو در تهران بازداشت شده اند!
ناگفته نماند شمار دستگیر شدگان این نمایشهای اعتراضی در ایران خیلی بیش از چهارهزار نفری است که عبدالنبی نمازی می گوید.
خاتمی! ریدیم بر آن اسلامی که تو حجت آن باشی، خامنه ای! ریدیم به بارگاه الله که تو آیتش هستی، خیالتان تخت باشد همانگونه که گردن حسین را زدیم و اهل و بیتش را گاییدیم خدمت شما نیز خواهیم رسید.

سردمداران حکومت اسلامی از خیزش مردم به هراس آمده اند و میدانند که عمر حکومتشان بسر آمده و آخرین تیرهایشان را در ترکش نهاده اند، همانگونه که پیشترها گفتیم سخنگوی دولت رمضان زاده مخالفت دولت را با برگزاری گرامیداشت هیژده تیر در بیرون از دانشگاها اعلام کرده بود، عبدالنبی نمازی مدعی العموم حکومت اسلامی هم امروز گفت: "از نظر مسئولان 18 تير مسئله اي نيست كه ضرورت داشته باشد سالگرد آن گرفته شود، اتفاقي و حادثه اي چندسال پيش رخ داده است و هيچ ضرورتي ندارد مراسم آن برگزار شود."شاشیدم به دندان شکسته آن نبی که تو عبدش باشی، مردک! اتفاقی که چند سال پیش رخداده، هرروزه در این کشور تکرار می شود، بزرگداشت هیژده تیر نه برای دلخوشی تو و همگنان تو است، فریاد دادخواهی کسانی از ملت است که قربانی شما جاکشان و قداره بندان شما شده اند، پفیوز چگونه است که برای حسینی که ما هزاروسیصدوبیست ویکسال پیش کشتیم همه ساله عزاداری می کنید، اکنون که نوبت به هیژده تیر رسیده اتفاقی میشود که چند پیش رخداده است. نکند چشمداشت داری که مردم در این روز روضه خوانی بگذارند و از شما جاکشها برای عزاداری دعوت کنند. هیژده تیر نمونه کوچکی از جنایتهای شماست.
هیژده تیر امسال آخرین هیژده تیر در حکومت اسلامی خواهد بود، به همت ایرانیان آزاده در ایران و سراسر جهان، این روز پرده از جنایتهای بیست و پنج ساله شما جاکشان برخواهیم داشت و به مردم جهان نشان خواهیم داد که حکومت الله و آیت الله ها و حجت الاسلامها چه بر سر ایران آورده است.
امسال سال شمر است و همان بلایی که بسر نور چشم رسول الله آمد در انتظار شما می باشد.

کارتان تمامه

واژگان کوتاه شده
مج کوتاه شده مادر جنده است که زیبنده امام زمان و خمینی است، برای امام زمان عج هم بکار می رود که اگر برخورد کردید بیاد داشته باشید کوتاه شده عمه جنده است.
جک کوتاه شده جاکش است، که زیبنده خاتمی است چرا که در گفتگویی تمدنها با جک های زیادی نشست و برخاست داشته است.
زج کوتاه شده زن جنده است که زیبنده خامنه ای می باشد.

Friday, June 27, 2003


حکومت امام زمان(مج)

شاهرودی رئيس قوه قضائيه گفت: «شيوه قضايي جمهوري اسلامي کشورهاي ديگر دنيا را شيفته و مجذوب الگوي جمهوري اسلامي ساخته است»
آیت الله شاهرودی از روی باد شکم سخن نمی گوید، چراکه در خبرها آمده که "یاران سعید عسگر آزاد شدند!"، نا گفته نماند که سعید عسگر محکوم به ترور سعید حجاریان می باشد که دوران محکومیت خود را با سازماندهی یورش به "نمایش های خیابانی شهروندان در اعتراض به حکومت اسلامی" گذرانده و می گذراند.
از سوی دیگر احمد ناطق نوری در برخورد با داستان "نظام اسلامی" گفت : هر كسي حرف بد بزند كتك مي‌‏خورد.
باید به آیت الله شاهرودی گفت، بدرستی که تو پیرو آن امام خونخوارت خمینی (مج) هستی،
خمینی(مج) هم در نخستین سالهای دهه شصت هنگامی که زندانهای ایران پر از دانش آموزان و دانشجویان این سرزمین بود می گفت که "هی نگویید ما زندان داریم اینها دانشگاه است."
تخم شما مسلمانان را با تکرار واژه پلشت بسم الله کاشته اند، نافتان را با پلیدی بریده اند، از پستان وقاحت شیرخورده اید، در دامان مادرانی پاچه ورمالیده چون فاطمه زهرا پرورش یافته اید و بر زانوانان پدرانی تبه کار و دروغگو چون محمد و خونریز چون علی بزرگ شده اید، بنابراین خودتان هم باورتان شده که شق القمر کرده اید. مردک !کارتان تمامه، دوره بیست و پنج ساله حکومت وحشت بسر آمده، دیگر نمی توانید مانند گذشته ملت را سرکوب کنید، گمان برده ای مزدوران ساتور، قمه، پنجه بوکس، زنجیر و چماق بدست شما که در پناه نیروی انتظامی! به مردم و فرزندان این ملت یورش برده اند می توانند عمر حکومت ننگین شما را بیمه کنند، کور خوانده ای توفان در راه است، عوض این پرت و بلا گویی ها بهتر است با همگنان خودت در فکر برپایی نماز وحشت باشی، چرا که در فردایی نه چندان دور در آستین تو و دیگر آیت الله ها و مزدورانتان چوب خواهیم کرد، ما و لشکرمان بزودی بر سر گور بنیان گذار حکومت اسلامی خواهیم آمد و برسم خیرات بر سر گور آن مردک هیچگو یک شکم سیر قضای حاجت خواهیم نمود و ماتحت مقدسمان را با عبا و عمامه شما پاک خواهیم کرد.

کار اینها تمامه

Wednesday, June 25, 2003


اقتدار خاتمی، پایان رویای اصلاح طلبی و سراشیب سرنگونی
سخنگوی دولت پر اقتدار خاتمی! از ترس همگانی شدن جنبش هیژده تیر، مخالفت دولت را برای برگزاری گردهمایی دانشجويی را براي گراميداشت هيژده تير در بیرون از دانشگاهها اعلام داشت.
سران حکومت اسلامی گمان برده اند با این سیاستهای ورشکسته می توانند جلو خیزش مردمی بگیرند.
دیریست مردم آگاه ایران زمین پی برده اند تا هنگامی که حکومت اسلامی روی کار است، روی خوش زندگی را نخواهند دید. بنابراین از هم اکنون می گوییم، کار حکومت اسلامی تمام است و بدون تردید شبهاي آينده شام غريبان سران و مزدوران حکومت اسلامي مي باشد و عاشورای آینده آخونده ها برای خودشان روضه غریبی حضرت زینب را خواهند خواند و مفلسین فی الارض خواهند شد.

کار اینها تمامه

Tuesday, June 24, 2003

پیرامون دستگیری مجاهدین خلق در فرانسه

پیش از هر چیز ناخرسندی خودمان را از دستگیری اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق در کشور فرانسه را به آگاهی خوانندگان شمرنامه می رسانیم، شاید این بازداشتها کمک دولت فرانسه به حکومت اسلامی باشد تا توجه رسانه های همگانی را از آنچه اینروزها در ایران میگذرد دور کند، همچنین اندوهگین شدیم از شنیدین خبر خودسوزی های هواداران این جریان در اروپا. شمرانه بگوییم که این خودسوزی ها از دید ما توفیری با سینه زنی، زنجیرزنی و قمه زنی شیعیان نداشته و ندارد. کاری بس بیهوده و بی ارزش، چرا که بمانند روز روشن است که دستگیر شدگان، بر اساس قوانین دولت فرانسه پس از مدت کوتاهی آزاد خواهند شد و کمترین خطری آنان را تهدید نمی کند، اندوهگین تر اینست که دوتن از اعضای مجاهدین که شهروند بریتانیا بوده و برای دیدار با خانواده های خود به سوریه رفته بودند، بوسیله پلیس سوریه دستگیر شده و به ایران فرستاده شدند و هواداران سازمان مجاهدین در مقابل این رخداد واکنشی نشان ندادند، آیا خون همسر رهبر از خون دیگر اعضا رنگین تر است؟
این خودسوزی ها به گمان ما می تواند بخشی از استراژی "فتح اروپا" باشد که پس حمله آمریکا و همگامان آن به عراق در دستور روز مجاهدین خلق قرار گرفت
و شاید بتوان آنرا در چهارچوپ پیش کشیدن دوباره این جریان بعنوان یک نیروی جاگزین "مسلمان" برای حکومت اسلامی در دوره کنونی دید.

شنیده های ما از این رویداد:

شنیده ایم که خانم مریم رجوی معروف به "ماه تابان" راهی تهران بوده و اعضای شورای ملی مقاومت و سازمان مجاهدین خلق که سالهای سال قرار گذاشته بودند ایشان را به تهران ببرند، بلیط هواپیمای عوضی تهیه کرده و ایشان بجای تهران از فرانسه آنهم بدون ویزا سر در آورده اند.

شنیده ایم خانم مریم رجوی در اعتراض به برنامه انقلاب ایدئولوژیک جدید مسعود رجوی ( زمانی داماد رئیس جمهور بوده و با انقلاب ایدئولوژیک خود ساخته یکشبه شوهر رئیس جمهور شد) که بنابر آن قرار است پدر شاه آینده ایران رضا پهلوی بشود، قهر کرده و با بخشی از خواجگان و کنیزان حرمسرای مسعود خان به فرانسه آنهم بدون ویزا آمده است پولی ناچیزی هم که همراه ایشان بوده در برگیرنده شیره بهای ایشان از شوهر پیشینش و شوهر کنونی اش می باشد.

شنیده ایم دستگیری خانم مریم رجوی بدلیل شکایت آقای ابولحسن بنی صدر رئیس جمهور که با تایید خمینی(مج) از سوی امت برگزیده و به این پست خدادادي رسیده بود، می باشد، چراکه ابولحسن خان خود را تنها رئیس جمهوری قانونی حکومت اسلامی می شمرد و شوهری آقای مسعود رجوی بر پست خود را امری ناپسند و غیر اسلامی می داند که از تشعشعات موی رئیس جمهوری زن بر می آید!

شنیده ایم دستگیری خانم مریم رجوی، بدلیل شکایت هوی ایشان خانم فیروزه بنی صدر صورت گرفته، زیرا نامبرده بر این باور است که مریم خانم مسعود رجوی را از راه بدر برده و خانواده بنی صدر را به خاک سیاه نشانده است و آبروی صدساله رئیس جمهور بنی صدر که جد و بن جدش از علمای دین حنیف در همدان بوده اند را برده است. نامبرده همچنین تقاضای پرداخت نفقه های عقب اوفتاده خود را از آقای مسعود رجوی را دارد و بر این باور است شصت در صد پولهای همراه خانم مریم رجوی از پرداختی های معوق نفقه ایشان می باشد.

شنیده ایم دستگیری خانم مریم رجوی، بدلیل شکایت تولید کنندگان مواد پاک کننده و شستشو از سازمان مجاهدین خلق می باشد که این مواد را برای شستشوی مغزی اعضا و هواداران خود به گونه ای غیرقانونی بکار برده است.

شنیده ایم دستگیری خانم مریم رجوی، بدلیل شکایت انجمن جهانی حمایت از حیوانات از ایشان، برای رفتار ناسزای وی و شوهرش با اعضا و هواداران سازمان مجاهدین خلق می باشد که از همخوابگی ایشان در بهار، تابستان، پاییز و زمستان عمدا جلوگیری کرده اند.

شنیده ایم دستگیری خانم مریم رجوی، برای شکایت حزب توده و سازمان فداییان اکثریت از مجاهدین می باشد که با حرکتهای تندروانه خود آبروی حکومت اسلامی را برده و امام خمینی را به آغوش انجمن حجتیه انداخته و اصل 60 قانون اساسی را به عقب انداخته اند.

شنیده ایم که دستگیری خانم مریم رجوی، برای شکایت شیعیان عراقی از سازمان مجاهدین خلق می باشد، چرا که هنگام سخنرانی های و زیارت خوانی آقای مسعود رجوی در کربلا و نجف، اعضا و هواداران این سازمان شله زرد پخته و به شیعیان مظلوم و شله زرد ندیده عراق، کاسه اي شله زرد نداده و همه آنرا برای خودشان به پایگاه های خودشان برده و شبهای جمعه که مراسم دعای کمیل و ندبه برگزار می کرده اند، خودشان خورده اند.


از تمامی اینها گذشته شنیده ایم که:
هيئت سياسی اجرايی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت) در یک اطلاعیه کوبنده که یاد آور اطلاعیه هایی است که این سازمان در سالهای سیاه شصت برای اجرای بند ج میباشد به مجاهدین خلق دستور داده اند که:
"به عمليات خودسوزی فوراً پايان دهيد!"
در این اطلاعیه میخوانیم که:
"خودسوزی شيوه ای غير انسانی در مبارزه ی سياسی و نشانه ی خوارداشت حِيات انسانی و بی بها شمردن زندگی انسان ها است. خودسوزی نمود رواداشتن شديدترين شکل اعمال خشونت نسبت به جان خود و بازتاب بنياد گرايی در شيوه ی مبارزه سياسی است."
اما دفاع بی چون چرا از حکومت اسلامی و بالاخص از هر جناح آن بهترین شیوه مبارزه است. درخواست مسلح کردن سپاه پاسداران به سلاح های سنگین و فراخوان به هواداران سازمان برای عضویت در بسیج و لو دادن اعضای گروهکهای ضد انقلاب به دادستانی انقلاب و سپاه پاسداران بهترین شیوه مبارزه و کمک رسانی به بنیاد گرایان است.
از این ها گذشته بجای خودسوزی باید یاد گرفت که مردم ایران و پدر آنان سوزاند به گونه ای گوش به فراخوان های سازمان اکثریت بدهند و در تمامی انتخابات با چشمانی باز به کسانی که از فیلتر های گوناگون حکومت اسلامی گذشته اند رای بدهند و افتضاح نهم اسفند سال گذشته را به بار نیاورند که کمیته مرکزی سازمان اکثریت را سنگ رویخ کردند.
در پایان برای امام خمینی(مج) آرزوی سلامت و طول عمر داریم که بسیجیان را مسلح به سلاح سنگین کنند.


هيئت سياسی اجرائی سازمان فدائيان خلق ايران (اکثريت)

Friday, June 20, 2003



هيژده ام تيـــــــــر در راه است

شما نتوانسته ايد مردم را با زندان و شکنجه و قمه و دروغ بترسانيد. شما رفتنی هستيد. به نفس نفس افتاده ايد و واپسين دَم زندگی انگل وارتان را می کشيد.

اين جا ميليون ها انسان "زنده" زندگی می کنند. فرياد زنان به پيکار اسلاميست ها می روند، زندان می روند، شکنجه می شوند و هيچ گاه دست برنخواهند داشت، چون راه ديگری نيست. خاموشی شان مرگشان است. "زنده به گور" نخواهند شد.

به شما که بيرون از مرزها نشسته ايد و برای مردم گريه و زاری می کنيد و تخم نا اميدی می پاشيد، بگوييم شما جوانان ما را نمی شناسيد. شما هيچ گاه جوان نبوده ايد، شما هيچ گاه آزاد نبوده ايد و آزادی را نمی شناسيد.
شما حتی اگر در آزادترين کشورها زندگی کنيد، با زندان درون تان چه می کنيد. شما اسير زندانی از سنت های آلوده به اسلام و پلشتی و خرافه ايد.
از مظلوم بازی ها ی حسين وارانه تان و چس ناله های زينب وارتان دست برداريد. الاغ ها دست از ماتم سرايی و زانوی غم به بغل گرفتن برداريد.


بی انديشيد که هم اکنون چه ياری می توانيد برای آزادی ميهن تان انجام دهيد. پيش نهاد کنيد. کوشش کنيد.

عمرو عاص

Wednesday, June 18, 2003



اصحاب کهف ذوب شده در رهبری و جاری شده در فاضلاب آن
مسلمانی نماد نادانی، ابلهی و پیروی نابخردانه از حاکمان سفله است. مسلمانی نماد کیرمغزی، خایه مالی، دروغ. بیزاری از آزادی، دوری از راستی و نابخردی ناب است. مسلمانی ستایش چپاول بی رحمانه ملت، خشونت، پلیدی، زشتی و کثافت است.

مسلمانی بر خلاف باور ساده لوحانه خیلیها، تنها مالیدن چاپلوسانه خایه های رهبری نیست، بلکه جاری گشتن در فاضلاب افاضات رهبری و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام است.

عبادت مسلمان: سرسپردگی به مسلمان عابد به ارزشهای بالاست، ورزشی است در "نگوزیدن" تا فراخی کون مسلمان باعث "آف لاین" شدن ارتباط با ذات اقدس الله نگردد.
سخن مسلمان چون گوزی است که از قعر معقد اعتقادی پلید بر می آید و بدینگونه "داریوش سجادی" با گویشی درهم از کُس کربلایی و کس آنجلسی سخن می گوزد. این ابله به جنبش آگاهانه دانشجویان و ملت ایران برای کمترین حقوق شهروندی شورش کور می گوزد. این رجایی مآب دوست دارد دانشجوها سکوت کنند و برای اینکار کلاس فاشیسم شناسی می گذارد و میگوزد:
"اميد می رود دانشجويان دورانديشانه با پائين کشيدن شعله های درگيری طرف مقابل را محروم از تداوم چنين خشونت ورزيهائی نمايند. نکته ای که دانشجويان ايران را ملزم الرعايه به چنين دورانديشی می کند نسبت مستقيم فاشيست با خيابان است! آرمانی ترين مکان برای اعمال خشونت و ابراز وجود عناصر با رويکردهای خشن فاشيستی سطح خيابانها بوده که بمثابه نياز حياتی ماهی به دريا ايشان را در خلسه و نشئه ای سبکبالانه مهيای خشونت ورزی می کنند."
ای ابله! یا تو می باید در سالهای حکومت اسلامی چون اصحاب کهف خواب بوده باشی و یا چون همیشه خودت را به آنراه میزینی. دیوث مسلمان توده ای! حکومت اسلامی با ایدئولوژی توحیدی اش در بیست و چهار سال گذشته روی فاشسیم را سفید کرده است، گستره ای از زندگی مردم ایران نمانده که مورد هجوم جاکشان مسلمان قرار نگرفته باشد، مگر کشتارهای زنجیره اینان را ندیده ای، مگر کتاب سوزان های اینان را ندیده ای، مگر ستادهای رنگ وارنگ برای مبارزه با بی حجابی، امر به معروف و نهی از منکر را ندیده ای؟ دیده ای اما خودت را به آنراه می زنی.
در باره فاشیسم گُه می خوری دروغ می گوزی، فاشسیم در سایه بی تفاوتی مردم به زندگی خودشان و دیگر شهروندان عرض اندام می کند، هاری فاشیستها هنگامی اوج میگیرد که میدان را خالی ببینند و مخالفان را ترسیده و خاموش بیابند. تو جاکش می خواهی مردم از اینان بترسانی، دانشجویان و مردم به خیابانها ریخته اند و سران حکومت ترسیده اند دسته های "ان ثارشان" هم کاری را از پیش نبردند، بدون تردید اگر مردم به خانه هایشان بر می گشتند داستان سرکوب چهار سال پیش و یا داستان سرکوب خونین سال شصت تکرار می شد

می گوزد: همانطور که بوضوح طی درگيريهای اخير ديده شد دو جناح سلطنت طلب خارج از کشور و يگان عملياتی محفل حقانی در داخل کشور با يک هم سوئی آشکار موفق شدند تمهيد کننده فضای جنگی و خشنی بر اتمسفر جنبش اصلاح طلبی ايران شوند که عوائد آن منحصراً بنفع خشونت ورزان داخلی واريز شد.
جاکش! چرا نشانی نادرست می دهی! نکنه یاد آنزمانها اوفتاده ای که هر جنایت حکومت اسلامی با رهبری خمینی(مج) را به انجمن حجتیه نسبت میدادید و می خواستید خدشه بر چهره پلید خمینی وارد نگردد. مدرسه حقانی هم بخشی از حکومت اسلامی است که زیر نظر رهبر جاکشت اداره می شود رهبر جاکشت رابطه خوبی با اینها دارد و تمامی پستهای مهم قوه قضایه حکومت جاکش پرورت را به آنان وانهاده است. تو اینقدر جاری شده در فاضلاب رهبری هستی که حتی نام مصباح یزدی که از سران مدرسه حقانی نمی بری. اصلا چرا دور برویم مردک، همه میدانند که "ان ثار" از رهبر فرمان می گیرند و همه چیز زیر سر رهبر است خودت را به آنراه نزن. این چرندیات هم که در باره سلطنت طلبان می گوزی دیگر خریداری ندارد، خیالت تخت باشد اگر فردا آدم های ابن الوقتی چون تو هوادار سلطنت نشوند گمان نکنیم سلطنت شانسی در ایران داشته باشد. وانگهی اگر فاشیسم بد است چرا در برخورد به سلطنت طلبان فاشیست می شوی و می خواهی حقوق سیاسی شان را پامال کنی.
از همه اینها گذشته مگر تازه از خواب بیدار شده ای، مردم سالهاست که اصلاح طلبان حکومتی را به پشمشان حساب نمی کنند و در نهم اسفند سال گذشته به همه حکومت اسلامی از "ملی مذهبی ها" گرفته تا اصلاح طلبان حکومتی و آدمخوران پیرو رهبری نه گفته اند و تو کودن از جنبش اصلاح طلبی می گوزی، مردک اصلاح چه چیزی قانون اساسی حکومت اسلامی اصلاح پذیر نیست و نمی باشد.

میگوزد:بنا به گفته يک منبع موثق از داخل ايران در جريان درگيريهای چند روز گذشته تعدادی بازداشت شده اند که در حاشيه ناآراميها فتنه گری می کرده اند.
هرزه مسلمان! مگر این حکومت اسلامی جاکش تو وزیر اطلاعات ندارد و یا زبان سیدعلی لال، مگر روزنامه کیهان را بسته اند که تو اینهمه منبع موثق ردیف می کنی، تردیدی نداریم اگر کمترین مدرکی در باره این ادعاهایت داشتی، رو می کردی.

می گوزد:اما با معرکه گردانی رسانه های سلطنت طلب لوس آنجلسی همان اقشاری که دانشجويان به نشانه اعتراض به ورودشان به دانشگاهها دست به اعتراض زده بودند از روز دوم ناآراميها ضمن تغذيه رفتاری از طريق ماهواره هايشان خود را با اتومبيلهای آخرين سيستم! به کوی دانشگاه رسانده و در کنار دانشجويان شهرستانی کوی دانشگاه که حتی محروم از داشتن يک راديو هم هستند! شعار های سياسی سر دادند!

دیدی آبشخور چرندیات کجاست، سخنان کیهان و شریعتمداری را در زرورق خریت خودت پیچیده و می خواهی به خورد مردم بدهی، هزاران نفر از مردم در پشتیبانی از خیزش آگاهانه دانشجویان و برای دفاع از حقوق شهروندی خودشان، پیاده و سواره در خیابانهای نزدیک به خوابگاه دانشجویان گرد می آیند و تو جاکش می خواهی با "فلسفه ماشین آخرین سیستم!" که از کیهان شریعتمداری به وام گرفته ای، این مردم را محکوم کنی.
مسلمان! مگر کوری؟ چرا دزدی های میلیاردی آقا زادگان در درازنای حکومت اسلامی نمی بینی، چرا زندگی لوکس و حرمسراهای آخوندان جاکش را نمی بینی؟ تو از این می سوزی که برادران "ان ثار" با بودن انبوه شهروندان تهرانی در خیابانها نتوانستند کاری را از پیش ببرند و فرمان رهبر شما جاکشان را که آرزوی سرکوب بیرحمانه دانشجویان را، چون چهارسال پیش را داشت چون گوزی در ورامین جا مانده است.

می گوزد:طبعاً چنانچه جامعه دانشجوئی کشور، اسير جو ملتهب فعلی در ايران شده و فريب آروغ های سياسی از سر سيری مشتی سلطنت طلب مقيم خارج را خورده که بعد از سالها عياشی اکنون در طمع طعامی ديگر ياد ايران افتاده اند و دامنه اعتراضات خود را از سطح خيابان خارج نسازند، فرصتی آرمانی را در اختيار جناح خشونت طلب قرار داده تا به بهانه قابل استناد مبارزه با عوامل سلطنت طلب داخلی و بتعبير خطيب نماز جمعه هفته اخير تهران مشتی «سوسوله بچه ساواکی»! مطالبات مشروع دانشجويان را قربانی قدرت طلبی عقبه ستادی جناح حقانی در داخل کشور و عقده گشائی سلطنت طلبان در خارج از کشور نمايند.

باید گفت که جاکش! تو از آن پیروان اسلام ناب محمدی هستی که نه تنها در رهبری ذوب شده ای بلکه در فاضلاب رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام جاری گشته ای و بیشرمانه واژگان رفسنجانی جاکش را مزه مزه می کنی و بیشرمانه تر از او گفتاورد می آوری.
آخوند وار مردم را بخاطر اینکه خوش گذرانی می کنند محکوم می کنی و گمان میکنی این حرفها خریداری دارد دلت هم خوش است سیاسی نویسی اگر ذره شعور داشتی بجای این واژه عیاشی و محکوم کردن مردمی برای آن، برنامه سلطنت طلبان را نقد می کردی، مفلوک مسلمان! سگ یک یک عیاشان جهان به هزاران ریز و درشت مسلمان چون تو که شبهای جمعه را برای خوردن خورشت قیمه و خواندن دعای ندبه و کمیل به نمایندگی های حکومت اسلامی می روید شرف دارد. مردم را از لولوی سلطنت نترسان چراکه این مردم از هزاران چون تو آگاه تر هستند و منافع خودشان را بهتر از هرکس دیگر میشناسند. دانشجویان نه تنها به سخنی کسی بیرون نریخته و نمیریزند بلکه سخن ابلهی چون تو را به پشمشان حساب نکرده و نمی کنند.

می گوزد: پاسخگوی تهاجم وحشيانه شنبه شب به خوابگاه دانشگاه علامه و هر خونريزی ديگری که در جامعه دانشجوئی کشور در اين ايام اتفاق بيافتد، قبل از خشونت طلبان داخلی، رسانه داران سلطنت طلب لوس آنجلس خواهند بود که در محافل گرم و امن خود در آمريکا نشسته و از راه دور با ادبيات عوامفريبانه و هيجان زا جوانان نجيب و دانشجوی کشور را فديه هوس ها و هوس بازيهای ابلهانه خود می کنند.

باید گفت دیوث! پاسخگوی تمامی جنایاتی که در دوره حکومت اسلامی انجام شده، سردمداران حکومتی از خمینی گرفته تا خامنه ای، از بنی صدر گرفته تا خاتمی از خلخالی و موسی تبریزی گرفته تا شاهرودی بوده و هستند. نقش دیوثانی چون تو هم این وسط روشن است، توجیه گر جنایت حکومت بوده اید و هستید و دست کمی از "ان ثار" ندارید.
راستی که چون اصحاب کهف هستید، تازه از خواب بیدار شده اید، گمان برده اید در سالهای سیاه شصت زندگی می کنید، با واژگان آن سالها می اندیشید و آرزوی کشت و کشتارهای بی سروصدای آن سالها در سر می پرورانید. اما خیال شما مزدوران حکومت اسلامی را تخت کنیم دوره شما هزره گان، مردم فروشان بسر آمده و ملت ایران بساط شما و حکومت اسلامیتان را بزودی برخواهد چید.



کارتان تمامه


Tuesday, June 17, 2003


جاکشان!

یکی از معجزات شیعیگری، همانا فرهنگ جاکشی و دیوثی می باشد، شیعیان در پوشش های گوناگون فرو رفته و به لجن پراکنی می پردازند نوشته زیر پاسخی است به یکی از این جاکشان.

می گوید:
دیگر همه چیز تمام شد .خون ، آینده را خواهد ساخت و جرقه را بر بشکه ی ِ باروت خواهد زد . هرچند جوان مردانه نیست بزدل انه در خانه بنشینیم و فریاد های بچه های مردم ِاین کشور ِ بی سر و صاحب را « شورشِ کور» بخوانیم ولی نمی توانم پنهان کنم که آن چه که از او می ترسیدم ، دارد فرا می رسد :

می گوییم جاکش!
تازه آغاز کاریم، آنانی که امروز در ایران حکومت می کنند، بیست وچهار سال آزگار خون مردم این مرز و بوم را ریخته اند و با کشت و کشتار حکومت کرده اند. کشور هم بی صاحب نیست، از آن کسانی است که امروز به خیابانها ریخته اند، نمی خواهد بزدلانه خانه بنشینی، دست کم از این فرهنگ مسلمانی لاشخوری سرکوبگرانه ات دست بردار. حق داری بترسی چرا که مردم برای دستیابی به حقوق شهروندی خود به خیابانها ریخته اند و دوره حکومت زور بسر آمده است و نان کسانی چون تو آجر میشود.

می گوید:
از این پس با جامعه ای روبه رو خواهیم بود که از هر روزنه ای برای ریختن به خیابان استفاده خواهد کرد ، مردمی با چشم ها و گوش های بسته ، دهان های باز و مشت های گره کرده از راه خواهند رسید ، مردانی از راه می رسند ،مردانی ستم کشیده ، وامانده ، کم تحمل و البته شجاع و بی باک ، که فقط مرگ می سُرایند و نابودی آرزو می کنند ، سنگ ها پرتاب می شود ، شعار ها داده می شود و لاستیک ها می سوزند و ارزش جان آدمی آنقدر ناچیز و بی مقدار می شود که دیگر به چشم نمی آید . مردانی خشمگین و پر از عصبیت که هماوردانی خشمگین می طلبند.

می گوییم:
از بیرون ریختن مردم چه باک، دکان غارتگران کساد خواهد شد و پته دزدی های صدهامیلیاردی که در دوره حکومت اسلامیت از سوی آقا زادها صورت گرفته به روی آب خواهد اوفتاد. این مردم با دست خالی به خیابانها ریخته اند. وامانده نیستند و می دانند چه می خواهند، سرنگونی حکومت اسلامی شما جاکشان که حق نفس کشیدن برای مردم را بر نمی تابید. دوره تحمل زورگویی شما جاکشان بسر آمده، در این مبارزه نابرابر برادران "ان ثار" تا دندان مسلح تو به این مردم حمله می کنند و جز خون ریزی نخواسته و نمی خواهند بیست و چهارسال آزگار است ارزش جان آدمی بوسیله شما جاکشان نادیده گرفته شده است، نمی خواهد نگران سنگ اندازی این مردم در برابر گلوله و گاز اشک آور خودتان باشی، چرا که شما بیست چهار سال است که عشاق را در این کشور سنگسار کرده اید.
این مردم این زنان و این مردان با سرودهای شاد و دست افشانی هایشان، مرگ حکومت تعزیه و نوحه را رقم خواهند زد. سرود اینان لبریز از عشق به زندگی است و در این راه مرگ خودشان را به سخره گرفته اند اما دوره شما به سر آمده.

می گوید:
روزهای سختی در پیش است ، نه که این آشوب های و شلوغی های پراکنده و فروکش کرده ی اخیر را بگویم ، که در نظر ِمن ، از این پس هر روزمان ، آبستن چنین سرنوشتی خواهد بود.

می گوییم:
ریدی! دستت رو شد، آشوب چه؟ کشک چه؟ مردم بیرون ریخته اند و حق خود را می خواهند و تو می گویی آشوب و شلوغی!
خیزش مردمی بر علیه حکومت اسلامی شما جاکشان هر روز گسترده تر و افزاینده تر می گردد و تو جاکش مزدور می گویی پراکنده و فروکش کرده.

می گوید:
نه می گویم به خیابان بریزید و نه می گویم آرام و بی خیال باشید ، فقط این را میتوانم بخواهم که با چشمان و گوش های باز هر کاری که می خواهید بکنید . فقط ببینید و بشنوید و اندکی برای دیدن و شنیدن تحمل کنید . زمان بسیاری کار ها گذشته است ولی برای چشم ها و گوش ها همیشه وقت هست.

می گوییم:
برو آدم کیری! بسیجی! "ان ثار" اینجا را کور خوانده ای. درش را بگذار.

کارتان تمامه!


دوستان در برابر این جاکشان خاموش ننشیند اینان سخنگویان چماقداران حکومتی هستند که بیست چهار سال آزگار است که مردم ایران سرکوب کرده ا ند و امروز در دفاع پلیدانه از سید علی به میدان آمده اند.
آنچه را که سزاوارشان است به آنان بگویید.


گرامیداشت هیژده تیر را با به گور سپردن حکومت اسلامی جشن بگیریم

Sunday, June 15, 2003


صبرا و شتیلا، خاتمی، شارون و مسعود بهنود
در شانزده سپتامبر هزار نهصد هشتاد و دو هنگامی که لبنان بدست نیروی های اسرائیلی اوفتاده بود، نیروهای ارتش اسرائیل به فرماندهی آریل شارون دست به محاصره صبرا و شتیلا دو ارودگاه رانده شدگان فلسطینی زدند و ارتباط آنان را با جهان بیرون قطع کردند و در پی آن نیروهای مسلح فالانژهای مسیحی لبنانی در پناه سربازان اسرائیلی وارد این دو اردوگاه بیدفاع شدند و دست به کشتار جنایتکارانه رانده شده گان فلسطینی زدند.
دامنه این کشتار و جنایت آنقدر گسترده بود که پس از گذشت یک هفته، هنگامی اخبار این رویداد علنی شد، خیزش همگانی وجدانهای آگاه جهان را بدنبال داشت، برای نخستین بار در تاریخ کشور اسرائیل پانصد هزار نفر به خیابانها ریخته و علیه دولت وقت اسرائیل که در جنگ با فلسطینی ها بود دست به تظاهرات زدند و خواستار محاکمه "آریل شارون" شدند. در آن هنگام رونامه نویسان دست راستی و نژاد پرست در سراسر جهان دست به دست یکدیگر داده و با اشک تمساح ریختن برای رانده شدگان فلسطینی و غسل دادن شارون پس از این جنایت کوشش کردند گناه این کشتار را به گردن تندروی های فلسطینی ها بیاندازند. اما پس از گذشت بیست و دوسال از آن رخداد هنوز مردم آگاه جهان از شارون بنام جنایتکار نام می برند.

در نخستین ساعات بامداد شنبه 14 ژوئن دوهزاروسه میلادی، نیروی انتظامی به فرماندهی رئیس ستاد امنیت ملی سید محمد خاتمی جاکش، دست به محاصره خوابگاه دانشجویان می زند، ارتباط آنان را با دیگر شهروندان قطع می کند و نیروهای خود را در آنجا می کارد و نیمه شب نیروهای "ان صار" این روسپیان خامنه ای جاکش، در پناه نیروهای انتظامی به خوابگاه دانشجویان یورش برده و دست به جنایت می زنند.
آری خاتمی شارون شده و سربازان کف به دهن آمده عزادار رهبری همان فالانژیستهایند. کسانی که گمان می برند خاتمی اقتدار نشان نداده یا نادانند و یا خود را به آنرا می زنند. خاتمی در سرسپردگی به رهبری کمترین تردیدی از خود نشان نداده است و در تند پیچ ها نشان داده که دست اقتدار خوبی هم در سرکوب دارد.
این شیوه سالهاست که همه روزه در حکومت اسلامی تکرار شده و می شود، از کوچکترین نشستهای دانشجویی گرفته تا نمایشهای خیابانی، از هیژده و بیست وسه تیر ماه چهار سال پیش گرفته تا سرکوب های روزهای گذشته، "ان صار" در پناه نیروی انتظامی جنایت کرده و می کند.

نمایندگان جاکش "اصلاح طلب" که درنامه زبونانه شان به خامنه ای گه خود را خوردند و عصاره اش را می خواستند به حلقوم پلید رهبری بریزند، با سکوت ننگین خود در برابر رخدادهای چهار روز گذشته نشان داده اند در کدام طرف قرار دارند. اگر اینان کمترین ارزشی برای خود قائل بودند باید در این روزها استعفا داده و از مردم پوزش می خواستند.

بهنود
روزنامه نویسی جاکشی چون بهنود که سابقه طولانی اش در خایه مالی شاه و شیخ برای همه روشن است ، اینروزها خاموش ننشته و چون همیشه به بهانه اشک تمساح ریختن برای دانشجویان، مبارزه آنان را برای آزادی، کوچک شمرده و در یک نوشته سالوسانه به تاریخ سرنگونی رضا شاه پرداخته و درسهای عبرت آمیز آنرا به رهبری گوشزد می کند و به خامنه ای و رفسنجانی خط می دهد که بیایید نوکری آمریکا بپذیرید و در سایه آن هم دست به سرکوب مردم بزنید.
بیهوده نیست که رهبر جاکش حکومت اسلامی مزدورانش به میدان فرستاد و رفسنجانی پفیوز در نماز جمعه به آمریکایی ها می گوید " بیایید با کسانی که اقتدار دارند و میتوانند ثبات را در منطقه برقرار کند گفتگو کنید." خنده دار اینست بهنود نیز مانند روزنامه نگاران نژادپرستی که کوشش داشتند دست به توجیه جنایت آریل شارون بزنند دست به توجیه جنایات سران حکومت اسلامی می زند.بهنود در پایان نوشته 12 ژوئن خود می گوید:

"اين را به شبی نوشتم که صدای بچه ها را شنيدم که همه آن می گفتند که من يکی آرزو داشتم از آنان نشنوم به دوران خود. تصويرشان را ديدم از جان گذشته و برايم چهره های دردکشيده شان قابل تصور است و خواب در چشم ترم می شکند. اين همه به شبی نوشتم که به سالگرد 18 تير نزديک می شويم آن روز شوم که بانيانش مانند سردار نظری راست راست می گردند و حريف می جويند و دانشجويان مظلومش هنوز به بندند. اين همه به شبی نوشتم که می دانم چه کسانی در آرزوی ويرانی ما شادمانند. من مانند بعضی بر اين گمان نيستم که فرياد بچه هايم کمر حکومت می شکند، حتی با تاسف گمان ندارم که آنان را از بدکاری و تندروی باز دارد، حتی ظن خوش ندارم به آن ها که با شور و اميد واهی بچه های ما را به قربانگاه می فرستند اما اين سوز را هم نهفتن نمی توانم."
مردک! روشن است که تویی پست آرزوی "شنیدن فریاد آزادی خواهی دانشجویان و مردم ایران نداری و نخواهی داشت"، پفیوز روشن است که نگران دستمزدی هستی که از سوی رفسنجانی می گیری و خواب از چشمان ترت رفته است، گمان نمی کردیم خوی بازاری هم داشته باشی مگر دستمزد بی بی سی کم است.
جاکش! برای همه روشن است بانی فاجعه هیژده تیر " نظری" و نظری ها نیستنند، همه میدانند نظری ها ا چون لولهنگی هستند که برای طهارت رهبری پس از دست زدنش به جنایتش بکار رفته و می روند و این جنایت در نیمه شب رخ داد نه روز. زینب زاده همه میدانند که دست خامنه ای پشت تمامی جنایاتی در ایران رخ داده می باشد همه میدانند که نظری ها، ذوالقدرها، ده نمکی ها، حاجی بخشی ها به امر رهبر کثیفت جنایت می کنند، همه میدانند باطبی ها در بی دادگاه های گماشته رهبری تویی جاکش محکوم شدند، همه میدانند اینان در زندانهای رهبری دیوثت بسر می برند. ما می دانیم چرا می خواهی چهره پلید رهبرت را با این بی سروته نویسی ها پاک نشان دهی!
زین العابدین روزنامه نگاران دو خردادی! فریاد آزادی خواهی از گلوی شهروندان آزادی خواه ایرانی بر می آید و نه از زیر عبای خاتمی، از رفتار زنانی بر می آید که برای دستیابی به کمترین حقوق شهروندی خود حجاب اسلامی این نماد کثیف حکومت اسلامی را از سر بر می دارند و کتک "ان صار" رهبر جاکش تویی دیوث را به جان می خرند که دنیا بداند مردم ایران نمرده اند، تا دنیا بداند مردم ایران چشمبراه هیچکس نمی مانند و خود سرنوشت خود را بدست خواهند گرفت. همین مردم کمر حکومت اسلامی را خواهند شکست و اگر بنا باشد به امید اربابان تو بنشینند در این کشور آب از آب تکان نخواهد خورد.
ملیجک! تو آنقدر کودنی که گمان برده ای دانشجویان بچه اندکه با فرمان این و آن به خیابانها بریزند و یا به اندرز توی هیچ مقدار به خانه ها بروند

رفسنجانی چه خوب درسهای ترا یاد گرفت که در نماز جمعه گفت:
"من به جوانان به خصوص به دانشجويان نصيحت می کنم که مواظب باشند در چاهی که آمريکايی ها حفر کرده اند، نيفتند و در دام شبکه های فاسد گرفتار نشوند."
و چه خوب پیام ترا در خطبه نماز جمعه اش به گوش رهبری رساند که"امشب مشکلی نخواهد بود" و رهبر هم چه احمقانه دست به جنایت دیگری زد.


مردم آزاده ایران!
بیاد داشته باشید که شما خود رهبرید، شما به رهبری رضا پهلوی که خواب سلطنت را می بیند نیازی ندارید، بیاد داشته باشید، آبشخور تاریخی چماقداری و "ان صار" به کودتای بیست هشت مرداد سی ودو بر می گردد، هنگامی شاه و شیخ بر علیه دولت ملی مصدق دست به دست هم دادند و مقلدان کاشانی این نور چشم خمینی(مج) که نوچه پهلوان دربار شعبان تاجبخش بودند در حزب زحمتکشان مظفر بقایی سازماندهی شدند و با پول اهدایی سیا که بوسیله برادران رشیدیان بین مسلمانان پخش شد، دست به کودتا زدند. یادتان باشد رضا پهلوی دوست دارد سپاه و بسیج را بعنوان نیروهای مسلح حفظ کند و دوست ندارد در باره گذشته پدرش سخنی به زبان بیاورد

یادتان باشد که: حزب جمهوری اسلامی بر روی خرابه های حزب زحمتکشان بقایی به رهبری تشکیلاتی حسن آیت ساخته شد و هر دو جناح امروز حکومتی ریشه در این حزب و در آن کودتا دارند.

یادتان باشد که: بنی صدر در بهار سال پنجاه ونه هنگامی که فرمانده کل قوا بود، عامل اجرایی انقلاب فرهنگی خمینی با مشاورت عبدالکریم سروش بود، دانشگاه را به خون کشید و چکمه هایش را در کردستان جا گذاشت،

یادتان باشد که: مسعود رجوی و سازمان مجاهدین خلق، مانتوی اسلامی را پیش از "یا روسری یا تو سری" خمینی به تن هواداران زن خود کردند، هم اینها بودند که در نماز جمعه ها تفنگ به دست امام جمعه ها دادند، همین ها بودند که نامه چپ و راست به پدر خمینی شان می نوشتند و با سید احمد عکس یادگاری می گرفتند، همین رجوی بود که به معجز انقلاب ایدئولوژیکش از دامادی رئیس جمهوری به شوهری رئیس جمهوری رسید.

یادتان باشد که بیشینه افراد و سازمانهای که بیانه جمهوری خواهان را امضا کرده اند، کسانی هستند که با افتخار خود را پیررو خط امام خمینی(مج) می خواندند و ننگ جاسوسی حکومت را بر پیشانی دارند، به رفسنجانی نامه های سر گشاده می نوشتند، اینان در دفاع از حکومت اسلامی و دین پلید اسلام کاسه داغتر از آش بوده و هستند، اینان در نهم اسفند سال گذشته زبونانه از شما می خواستند که به پای صندوقهای رای برای گزینش هیچ بروید.


یادتان باشد که: رهبر زنان و دخترانی هستند که روسری های خود را برداشتند، اقتدار حکومت را ناچیز شمرده و در مقابل خونخواران حکومتی ایستادند، رهبر دانشجویان و دانش آموزانی هستند که با دست خالی در مقابل چماقداران ایستادند، رهبر شهروندانی هستند که در خیابانهای شیراز و تهران سرود آزادی سر دادند.

رهبر شمایید

زنده باد ملت ایران

از آخرین خبرها بر می آید که حکومت دست به عقب نشینی زده و بخشی از خوشنامان "ان صار" را چون سعید عسگر دستگیر کرده اند!!!
بر شماست که از خواسته های خود کوتاه نیایید.


کار اینها تمامه

Friday, June 13, 2003

با هم می شماريم



10



 9



8



7



........



1



کار اين ها تمامه



کار اينها تمامه



پیام دوم شمر به مردم ایران

مردم آزاده ایران، سران حکومت اسلامی در پی متمرکز کردن حملات خود به دانشجویان بر آمده اند در بایسته است آنان را در این روزها تنها نگذارید، کوشش کنید که هر کوچه و خیابانی که در آن بسر می برید را میدان مبارزه ای علیه حکومت اسلامی سازید تا مزدوران توان تمرکز یافتن در یک نقطه را از دست بدهند. هنگام درگیری های خیابانی و یورش موتورسواران انصار، اگر در خودرو هستید کوشش کنید آنان زیر بگیرید و یا دستکم با راه بندان امکان مانور دادن آنان را محدود کنید. کوشش کنید شبانگاهان با سرودخوانی، دست افشانی و پایکوبی در کوی و برزن و اگر امکانش نبود برروی پشت بامهای خانه هایتان خواب را از چشم مزدوران نوحه خوان و عزاداران حکومتی بربایید و روحیه این جاکشان را خورد کنید.

شهروندان تهرانی
نیمروز فردا پس از نماز جمعه جاکشان و چاقوکشان مسلمان، امکان یورش به دانشجویان وجود دارد برای پیشگیری از چنین یورشی دربایسته است مبارزه خود را پیش از برگزاری نماز این جاکشان در تمامی شهر گسترده کنید تا نیروهای عزادار حکومتی امکان تمرکز یافتگی خود را از دست بدهند. یادتان باشد شمار اینان در برابر شما ناچیز است. تظاهرات موضعی شیوه دیگری است که به پراکندگی نیروهای اینان خواهد انجامید.
.فرزندان خود را تنها نگذارید
سرنوشت شما و کشور ایران در این روزها رقم خواهد خورد. برای رسیدن به حقوق شهروندی خود بپا خیزید

.

کار اینها تمامه


-----------------------------------------------------------------------
پیام به وبلاگنویسان ایرانی
بیایید برای چند روزی از چسناله نویسی، ننه من غریبم بازی، گریه وزاری و آیه یاس نوشتن خودداری کنید، در نبود روزنامه های و رسانه های همگانی آزاد در ایران، وبلاگ های ما میتوانند نقش بزرگی در پیام رسانی و پخش آزاد رویدادهای ایران بازی کند، کاربرد شعار "کار اینها تمامه" بگونه همگانی از سوی ما نقش بزرگی در روحیه دادن به مردم و خرد کردن روحیه مزدوران نوحه خوان حکومت دارد.
از سوی دیگر برای پشتیبانی از جنبش شهروندان ایرانی دربایسته است، هرکجای جهان که هستید از پای کامبیوترهای خود برخواسته و به جنبشهای مردمی برای مردم سالاری در ایران بپیوندید.

Thursday, June 12, 2003


پیام شمر به ایرانیان بیرون از کشور

شمرهای رانده شده!

اکنون که مبارزات مردم ایران برای سرنگون ساختن حکومت اسلامی و آدمکشان مسلمان آغاز شده بر شماست که به پشتیبانی از مردم کشورتان برخیزید و با آگاه کردن وجدان مردم جهان از آنچه در ایران می گذرد دست پای آدمکشان حکومت اسلامی ببندید تا جنایات سالهای 60-61 و 67 تکرار نگردد.
دیدیم که در آن سالهای سیاه در سایه آگاه نبودن افکار عمومی جهانی، آدمکشان حکومت اسلامی با خیال راحت در کشور حمام خون راه انداختند و آنچه شما پس از آن کردید چون " نوش داروی پس از مرگ سهراب بود." بیایید از گذشته درس بگیرید خاموش ننشینید.
پشتیبانی شما از خیزش مردمی در ایران همچنین مایه دلگرمی مبارزان کشور است، اگر می خواهید با گردنی برافراشته به ایران برگردید، در این تنگنا مردم کشورتان را تنها نگذارید.
بر شماست که در هر کجا که هستید با نمایشهای خیابانی به پشتیبانی از مردم کشورتان برخیزید.
دربایسته است در نمایشهای خیابانی خود، روشهای جنجالی را بکار گیرید که رسانه های همگانی جهانی را بسوی خود بکشید. شعارهای زنده باد مرده باد دردی را دوا نخواهد کرد، بر شماست که مبارزه خود و مردم ایران را قربانی به قدرت رسیدن جاکشهای سیاسی نکنید، و در زیر عکس هیج کسی گرد نیایید، از رضا پهلوی گرفته تا مسعود رجوی و مریم.

زنان رانده شده از ایران زمین!
برای پشتیبانی از زنان و مردان در بند ایرانی، برای بزرگداشت زنانی که قربانی شکنجه و تجاوز جانوران مسلمان شدند، برای بزرگداشت مادارنی که خبر مرگ دخترشان را با کله قندی که خبر از تجاوز پیش اعدام داشت گرفتند، برای بزرگداشت زنانی که بجرم عشق ورزی سنگسار شدند، برای همبستگی با زنانی که در 24 سال گذشته به جرم بدحجابی کتک خوردند زندان رفتند و بر تن خود زخم تیزبر دارند، تن پوشهای خود را بیرون بیاورید. بیایید با نشان دادن تن زیبای خود پرده از جنایتهای آدمکشان مسلمان درازنای 24 سال گذشته بردارید.
بدون تردید رساناهای گروهی جهانی با شما گفتگو خواهند کرد و شما سخنگوی زنان اسیر ایران زمین خواهید شد.

ایرانیان
اگر در برابر دفترهای نمایندگی و سفارتخانه های حکومت اسلامی نمایش می دهید در بایسته است، در اعتراض به گندی که این جانوران مسلمان به کشورمان زده اند زن و مرد کوچک و بزرگ بشاشید. بازتاب چنین کاری از هزار بار شعار و فریاد کشیدن هزاران بار بیشتر است با چنین کاری ارزشهای اسلامی و اخلاقی را به ریشخند خواهید گرفت بگذارید جهانیان بدانند که مسلمانان هیولا چگونه به کشورمان ریده اند.
اگر جنبش کنونی به شکست بیانجامد باید فاتحه آنکشور را برای همیشه بخوانیم، نگذاریم چنین شود، ملت ایران نخستین انقلاب دموکراتیک قرن بیستم، انقلاب مشروطه را بنام خود کرد، بیایید ملتی باشیم نخستین انقلاب برای مردم سالاری در آغاز قرن بیست و یکم را به نام خودمان بنویسیم.
خاموش ننشینیم.


آزادی، برابری، دلدادگی
کار اینها تمامه

مردم به ياری فرزندانتان بشتابيد.



از تهديدهای اين مردک خامنه ايی و لشکر کوچکش نترسيد. او به شدت ترسيده . اينها رفتنی اند.



کارشان تمامه






Wednesday, June 11, 2003


کار اینها تمامه

پیام شمر به ملت ایران
زنان، مردان، دختران و پسران ایرانی
!
شمران گرامی! به میدان آمدنتان را به شما شادباش می گوییم، تنها راه پیروزیتان همانا سرنگونی حکومت پلید اسلامی است کوتاه آمدن از این خواست برابر است با شکست در گام نخست. از اینرو شایسته است اقتدار پوشالی این پلیدان را به ریشخند بگیرید و به هارت و پورتهای سران حکومتی از هر جناحی گوش ندهید، همبستگی، همرنگی، همدلی، همراهی و پشتیبانی از یکدیگر را در اینروزها رمز پیروزیتان است، اگر خود را شایسته زندگی بهتری میدانید میدان را خالی نکنید. ابزار این مبارزه را نباید به یک شکل محدود کنید. اعتراضات شهروندی ازگونه به تعطیل کشانیدن مدرسه ها، دانشگاه، و به خیابانها ریختن نخستین گام است، در کنار این باید نشانهای ایدئولوژی توحیدی حکومت را به زیر بکشید. نقش زنان و دختران در این بخش از مبارزه اساسی است، روسری و حجاب اسلامی مهمترین نماد اقتدار حکومت اسلامی در کشور است، دور ریختن این نماد پلید از سوی شما زنان و دختران ایرانی به معنی شکست کامل حکومت است، بدون تردید دلبران، همسران، برادران و پدران شما در این مبارزه در کنار شما خواهند بود.

شادی شما برابر با مرگ "حکومت روضه و چسناله" و "حکومت مرگ پرستان" است، در تمامی نمایش های خیابانی سروده های شاد بخوانید.

ماشین سرکوب حکومت را فلج کنید!
دستاوردهای مبارزاتی در بیست چهار سال گذشته نشان داده است که حکومتگران مسلمان همیشه از سرکوب نظامی برای بیرون رفتن از تنگناهای سیاسی اجتماعی بهره برده اند، در بایسته است، بسیجیان، پاسداران، و سایر سربازان بی پدرومادر امام زمان را در نمایشهای خیابانی خود شناسی کنید و سازوبرگ آنان را بگیرید.
تردیدی نیست مزدوران حکومت را که در هر کوی و برزن پراکنده اند می شناسید، در بایسته است که تمامی آنها را پیش از آنکه به دستجات جانی حکومتی برای سرکوب شما بپیوندند دستگیر کنید و اگر شد در خانه های خودشان زندانی شان کنید و گرنه .... پایگاههای بسیج که چون قارچهای انگلی در شهرها و روستاها پراکنده اند به آتش بکشید. در از میان برداشتن سران شناخته شده سرکوبگران چون حاج بخشی، نظری، الله کرم، ده نمکی و...اگر پیش آمد، تردید نکنید.

تردیدی نداریم مردمی که توانایی در هم شکستن این حکومت را داشته باشند خود رهبر خودشانند، از هم اکنون انجمنهای شهروندی در برزنها، دانشگاه، مدرسه، کارخانه ها و سازمانهای دیگر شهروندان در هرجا هست برپا سازید، شما خود رهبرید.

کار اینها تمامه

Sunday, June 08, 2003


یک از دوستان که ما را دشمن می پندارد در نوشته ای در گیره به نقد آنچه ما تاکنون نوشته ایم پرداخته و چون دیگر دوستان ساده اندیش گستاخی کرده و ما را ناسزا گو خوانده است. اینهم پاسخ ما به این دوست و دگر دوستان ساده ی اندیش
"گُه شیرین است، یک میلیون پشه اشتباه نمی کنند"


بررسی و داوری یک نقد


گرامی "بابای عرفان"
پیش از هر چیز شهامت شما را که از جهانی بهداشتی می آیید، بهداشتی می اندیشید و بهداشتی مینویسید، می ستاییم که با شناخت ژرفتان از ما (البته گفتگو با شمر يک ريسک است که اگر حالش بد شود و به پر قبايش بر بخورد و يا اندک مشابهتي با ادبيات رايج قرباني کنندگان دين و حاکمان ما بيابد، قطعا بايد پيه فحش هاي چارواداري را بر تنت بمالي...) این از خود گذشتگی را کرده اید که به داوری اندیشه ما بنشینید.
راستش از "ناسزاگویی" آنهم به شیوه شما خوشمان نمی آید، شما که از ناسزا گویی ما گله مندید چگونه است که خود درشت گویی میکنید. ما در درازنای این 1321 یکسال گذشته آنقدر از این و آن دستار بندنابکار و "اُن صارشان" ناسزا شنیده ایم که این گستاخی "پاک دلانه" شما در برابرش هیچ است.
بهررو در این نوشته کوشش کرده ایم گوهر نوشته شما را گرد آورده و به آنان پاسخ دهیم.

دینداران
گریزی به صحرای دین داری مردمان زده اید و درصد آن را هم به رخمان می کشید. گیریم اینکه تو میگویی درست باشد که چه؟ ما خاموش شویم که درصد زیادی از مردم دیندارند. ما پیرو این فلسفه نیستیم که می گوید "گُه شیرین است، یک میلیون پشه اشتباه نمی کنند". وانگهی در کجای دنیا، شما دینی را به این مسخره گی سراغ دارید؟ دینی که باورمنداش صدها سال است که در بازار دروغ، ارزش "سوگندجلاله" شان را در یک داد و ستد ساده روی قیمت یک کالای بنجل می کشند، شایسته ریشخند است، حتی اگر جهانگیر باشد. (نگویید چنین نیست ویا چنین نبوده). این دروغگویی در تمامی گستره های این دین از نماز و روزه گرفته تا زیارت سادات و مناسک حج برای طلب آمرزش ریشه دارد.
چنین دینی با این ارزشهای اخلاقی حتی بدرد زندگی در یک جامعه سنتی نمی خورد تا چه رسد به جهان مدرن. بهترین فرآورده های اجتماعی این دین شعبان بی مخ ها، حاج بخشی ها و سعید حنایی ها و دسته جاتی از گونه آدمکشان کرمانی می باشد.

دینی که خدایش ستمگر، سرکوبگر و خشمگین(جبار، قاسم، قهار) است، پیامبرش برای رفتار جنسی خود در حرمسرایش آیه ویژه دارد، با دخترکان هفت ساله نزدیکی می کند و دختران خردسال خود را در راه گسترش دین حنیف با عمر و عثمان تاخت میزند، قهرمانش علی سلطان گردن زنی است و مومنینش برای سلاخی فروهرها و خفه کردن پیونده و مختاری وضو می گیرند و در زندانهایشان هنگام شکنجه کردن کمونیستها مواظبند تا خدای ناکرده نجس نشوند. نزد ما هیچ ارزشی ندارد و باید به آن رید.

تاریخ
گریزی به صحرای تاریخ سیاسی ایران زده و از هوشمندی روحانیتی که سوار بر اسب نادانی مردم، به تمامی گروه ها رودست زده اند سخن رانده ایید، که به گمان ما گزاف می گویید، از کنفراس گوادلوپ که حتما به گوش شما نخورده می گذریم. اما این روحانیون هشیار شما، با فریبکاری آن مردک هیچ گو خمینی(مج) ، با وعده آزادی سخن حتی برای کمونیستها روی کار آمدند، فراموش نکنیم که این "روحانیون" برای پایه ریزی قدرتشان به سازماندهی چماقدارانی پرداختند که نخستین "شیخکارشان" در اسفند 57 با سرکوب نمایش خیابانی بیست هزار نفری زنان در تهران به نمایش گذاشتند و تا بستن شدن روزنامه آیندگان و صدها گاهنوشته دیگر بیش از سیصد کتابفروشی را در سراسر ایران به آتش کشیدند. جوخه های مرگ روحانیون هوشمند شما در تابستان 58 هم نخستین کشتاردرمانی خود را با کشتن برادران میرشکاری در شهر کرمان آغاز کردند که در پی آن گواه ناپدید شدن بسیاری از فرزندان ایران زمین بوده ایم که آخرینش هم پیروز دوانی بود.
به گمان ما ناتوانی آن گروه های رودست خورده (اگر ار خیانت مردم فروشان توده ای، اکثریتی بگذریم) از یکسو ریشه در نداشتن فرهنگ سیاسی و نا آشنا بودن با تاریخ کشور خودشان و پی نبردن به دربایستگی مبارزه با دین داشت و از سوی دیگر ریشه در سرکوب گسترده احزاب سیاسی(از جبهه ملی گرفته تا سازمانهای چب) و نهادهای شهروندی در دوران پهلوی ها داشت که ارتباط شهروندان با احزاب سیاسی را گسسته بود و تنها دست روحانیون و تشکیلات مذهبی را باز گذاشته بود که رودست بزنند

مظلومین
اینکه می گویید امامان تا بحال نزد مردم انسان های مظلومی بوده اند و... ما می گوییم که مردم در آن کشور هیچگاه آزادی داوری در باره دین را نداشته اند ، آنها داستان امامان را تنها از زبان حسینیان شنیده اند و حق دارند که از زبان ما هم بشنوند. به گمانمان تمامی امامان آدمی های پستی بودند، اصلا چرا دور برویم نمونه اش هم همین فرزندان کنونی فاطمه زهرا هستند که در ایران تکیه بر قدرت زده اند. ببینید چه کرده و می کنند.

بهینه سازی دین


در باره تجربه مردم از حکومت دینی با شما همرای هستیم، بهرو مردم چهره راستین دین را در بیست و چهار سال گذشته دیده و شناخته اند. اما پیشنهاد شما را در باره اینکه ما باید چگونه به دین برخورد کنیم نمی پذیریم و به گمانمان در آنجا که می گویید"بايستي در پي يافتن ابزاري نو و بهتر باشي .. مثلا استفاده از تجربه های غرب در چگونگی گريز از قرون وسطی!" و منظورتان هم پروتستانتیسم و بهینه سازی (رفرم) دین است، سخت در اشتباهید.
چرا که: رفرم در دین، کار دین مداران می باشد، که برای نگهداری ازرشهای دینی و همسازگاری نهادهای دینی با جامعه مدرن ناچار به بهینه سازی دین هستند. در کیش "ترسایی" این "لوتر" و "کالوین" بودن که برای نگهداشتن دینشان در پی همسازگاری آموزه های دینشان بر آمدند و جنبش پروتسانتیسم را راه انداختند. نا گفته نماند ارزشها و آموزه های اخلاقی و رفتاری در کیش مسیحی، که بر اساس ده فرمان پایه ریزی شده آنقدر روشن هست که گنجایش بهینه سازی این را دارد.

دوست گرامی، چشمداشت بهینه سازی دینی از ما که کمترین باوری به آن نداریم و شما هم نیک میدانید، از بنیان نادرست است. اما برای گل روی پسرتان "عرفان" دیدگاه خودمان را در اینباره مینویسیم.

بهینه سازی اسلام
به گمان ما دین اسلام گنجایش بهسازی و همسازگاری با زندگی مدرن را ندارد و هر کوششی از سوی دین مداران در این راه محکوم به شکست است زیرا:
آ - روشن نبودن آموزه های اخلاقی در دین اسلام، چند پهلویی قرآن و حتی آیات آن، و بی اخلاقی دینداران مسلمان که هیچ ارزشی به باور های خودشان نمی گذارند. (نمونه سوگند دروغ و....)
ب - نادیده شمردن "فرد" در این دین، بدلیل اندیشه امت (و نه ملت) ، که توده ای گوسفندوارند که پیرو(مقلد) این و آن مرجع تقلیدند. پرهیزکاری و رستگاری از گناه ویا شستوشوی آن در پیروی از مراجع تقلید است، توفیری هم نمی کند کدامین شاخه دین اسلام، از حنفی و شافعی گرفته تا شیعه چند امامی. آخر مسلمانی که از قضای حاجتش تا گوزیدن در نمازش را باید از مرجعی تقلید کند به "فرد" چه پیوندی دارد! آیا کسی سراغ دارید که بگوید مسلمانم ولی مرجع تقلید ندارم. (مهمترین ویژگی جامعه مدرن فرد یا شهروند و ملت است)
پ - از آنجایی که تفسیر دین در انحصار روحانیون و نهادهای وابسته به آن است و روحانیون زندگی شان در گرو همین انحصار است(از خمس و زکاة تا سهم امام و دستمزد روضه دامادی قاسم) هر کوششی برای تفسیر دیگری از دین کفر شمرده و دگر اندیش را مفسد فی الارض خواهند نامید. میتوانید بیازمایید البته به حساب خودتان!
ت - اسلام از بنیان دینی حکومتی است قوانینی بنام شریعت را دارد که گرد آمده ای آیات قرآنی و احادیث است، این قوانین از دیدگاه مسلمانان مقدسند و دگرگون کردن آنها کفر شمرده می شود. نمونه اگر بگویی مجازات اعدام، قصاص و سنگسار بد است کافر خوانده خواهی شد، اصلا چرا دور برویم همین حق سرپرستی کودک پس از جدایی همسران، اگر حق را به زن بدهید کافرید برابری انسانها هم پیشکش.
و.....
کوتاه بنویسیم براین باوریم که اسلام گنجایش بهینه سازی را ندارد.
شاید بتوان از بابی گری بنام کوششی شکست خورده برای بهینه سازی و این جهانی(سکولار) سازی دین اسلام نامبرد. که آنهم بدلیل سرکوب شدید و کشته شدن سردمداران روشن اندیش این جنبش و به قدرت رسیدن واپسگرایان آن، خود دینی جدید گردید.

جدا کردن دین از دولت و زندگی اجتماعی
اما روش دیگری که میتوان به دین اسلام برخورد کرد همانا "جدا کردن" آن از دولت و از "زندگی اجتماعی" و آنرا به زندگی خصوصی وانهادن می باشد مانند آنچه در فرانسه پس از انقلاب رخداد. این "جدا سازی" کار احزاب و سازمان های است که یا قدرت سیاسی را در دست دارند و یا اندیشه بدست آوردن در سر می پرورند. اگر از ما بپرسی این جدا سازی چگونه باید باشد به گمان ما این جدا سازی در گرو از میان برداشتن "روحانیت" و "نهادهای مذهبی " می باشد.
بسیاری از گروها سیاسی راست و چپ هم که بر این باورند رضا شاه دست به چنین کاری زده بود یا نادانند و یا می خواهند مردم را گمراه کنند زیرا
به گمان ما "جداسازی" دین از دولت و "زندگی اجتماعی" در ایران رضا شاه و در ترکیه آتاتورک رخ نداده است، تا آنجا که ما میدانیم ایندو کوشش بر "دولتی کردن دین" از راه کنترل و رام کردن روحانیون و نهادهای آن کردند و در یک سخن دین را به خدمت دولت در آوردند بدون آنکه دست آنرا از دخالت در زندگی اجتماعی کوتاه کنند.

آینده
روشن است که: تا هنگامی حکومت اسلامی روی کار است جدایی دین از دولت و زندگی اجتماعی در ایران رخ نخواهد داد و این کار در گرو سرنگونی حکومت است .دربایسته است سخنی در باره احزاب و گروه های بیرون از حکومت در باره "این جدا سازی "بگوییم تا این بخش را به پایان ببریم. تا آنجا که ما میدانیم تمامی اینها از راسترین آنها که شاه الهی ها باشند تا چپ ترین آنها که حزب کمونیست کارگری باشد، مشتی پرت و پلا می گویند که خودشان هم سر در نمی آورند.
هواداران سلطنت مدل رضا شاه را می خواهند، خودشان هم فرهنگ مرده پرستی مسلمانی را دارند، میانه داران جمهوری خواه که تا دیروز به این و یا آن جناح حکومتی دخیل می بستند(توده ای و اکثریتی ها و حزب یکنفره جمهوری خواهان ملی) هنوز دل در گرو گروهای مسلمان در حکومت و گَرد آن(ملی مذهبی ها) دارند. حزب کمونیست کارگری هم که باید حزبی بی خدا باشد آنقدر پرت است که خود را "سکولاریست" مینامد بدون اینکه از خود بپرسد آدمی که دین ندارد چگونه می خواهد دین را "این جهانی" کند!

اما نگران نباشید، در آینده نزدیک ملت ایران چنان ریشه از اسلام و نهادهای اسلامی خواهند کند که ملتهای جهان درس جدایی دین از دولت و زندگی اجتماعی را از ما خواهند آموخت.

کار اینها تمام است

آزدی سخن
در بخش چهارم و پنجم و بخش پایانی نوشته ات از خصوصی بودن دین و کارکرد آن سخن رانده ای. دوست گرامی بر اساس ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر:
"هر فردی حق آزادی عقیده وبیان دارد واین حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقاید خود بیم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دریافت و انتشار اطلاعات و افکار ،به تمام وسایل ممکن بیان و بدون ملاحظات مرزی آزادی باشند"
آیا گمان نمی کنی با این نوشته ات از ما می خواهی از این حق خودمان بگذریم؟ بهررو مردم خر نیستند که مجمع تشخیص مصلحت برای خواندن شمرنامه بخواهند، میتوانند خود برگزینند، بگذارید ما اشتباه کنیم.
بالاتر از اينها من به آزادی انديشه، نوشتار و گفتار سخت باورمندم و در کنار تبليغ برای دين، دشنام و افشا دين و دين مداران ( يا کفرگويی) را بخشی از اين آزادی ها می دانم
اما اینکه میگویید سنتها هرگز نمی میرند، باید بگوییم جامعه ای که بدون بررسی و داوری تن به سنتها اسلامی دهد، بیگمان بر اساس سنتها اداره خواهد شد ، زندگی در چنین جامعه ای چون "سیزده بدر" در گورستان است و چنین جامعه محکوم به فروپاشی است.

ناسزا
از اینکه ما را ناسزا گو مینامید در شگفتیم. ما ناسزاگو نبوده و نیستیم و بر این باوریم که: زندگی ما سزاوار اینهمه ناسزا که بر سرمان ریخته و می ریزد نیست.
ناسزا اینست که احمد باطبی در زندان است. ناسزا اینست که بهترین فرزندان ملت در خاوران ها و لعنت آباد ها در گورهای همگانی و پراکنده خفته اند. ناسزا این است که گردن کسی را بر اساس قانون شرع می زنند. ناسزا خالی بودن کوچه های شب از آواز مستان عاشق است. ناسزا سه میلیون معتاد است. ناسزا فقر و فلاکتی است که گریبانگیر مردم ایران شده. ناسزا چپاول آقا زادگان است که با فتوی پدرانشان حلال می شود. ناسزا انبوه کودکان بی پناه خیابانی است. ناسزا شلاق زدن دلدادگان در میدانهای ناچیز دین است. ناسزا اینست که نرخ خرید دختران این سرزمین علنی شده. ناسزا این است که مشتی دزد نگهبان آسایش مردم شده اند. ناسزا این است که فرومایه ای چون خاتمی رای بیست میلیون نفر را در بیعت با رهبری میفروشد. ناسزا اینست که کسانی که خود را نماینده این ملت میدانند نامه زبونانه به رهبر می نویسند و خمینی(مج) را امام می خوانند. ناسزا مجمع تشخیص مصلحت نظامی است که حق مردم را پامال نموده و آنان را ابله می نامد. ناسزا فرمانروایی خامنه ای است. ناسزا زندان بزرگی بنام حکومت اسلامی است.
آیا ناسزایی بالاتر از اینها سراغ دارید؟


ناسزاگو شمایید که اینها را می دانید، و مارا ناسزا گو می نامید و تکفیر می کنید.


شمر
عمروعاص

Saturday, June 07, 2003


گرامی خُسن آقا
همه این آتشها که گریبانگیر ریش ما شده از اجاق کله پزی شما بر می خیزد، اگر آنروز سرد پاییزی که نخستین پیام خودمان برای شما فرستادیم رویمان را کم می کردید و از آن بدتر نمی گفتید برو وبلاگ بزن، کارمان به اینجا نمی کشید.
در باره بهم ریختگی چهارچوب شمرنامه هم به گمانمان یا آه محمدرضا پهلوی ما را گرفته (اگر زاهدی کودتا نکرده باشد) و یا دست زینب همشیره سیدالشهدای سابق در کار است چرا که پریشب در اعتراض به اینکه شب جمعه تنها مانده بود تمام کاسه و کوزه مان را بهم ریخته بود. اکنون هم با این مستی باید برویم ظرفها را بشوییم و تا سروکله ام لیلا(نو عروس سابق علی اکبر ابن حسین) پیدا نشده باید دستی به سرو کول زینب بکشیم.

دمشق
شمر
--------------------------------------------------------

گویش "کُس آنجلسی" و میم
بخشی از دوستداران شمرنامه از ما در باره گویش "کُس آنجلسی" و ویژگی های شرعی "میم" پرسیده بودند، "ابن زیاد"هم به رنج اوفتاده این پیام "شیخ سعید بحرالعلوم" را از بخش دیدگاه های آقای افشین زند برداشته، ما آنرا برای نمونه اینجا می گذاریم تا ملت روشن شوند.
از آنجایی که آیت الله استمنا در کنار امام زمان (عج- عمه جنده) به آموزش عملی دین حنیف مشغولند، امیدواریم رهبر فرزانه هم برای خاطر امام زمان (مج) فتوای شرعی خودشان را در باره "میمها"، این جانوران عجیب الخلقه ای که شیخ از زیادی آن مینالد بدهند که خوانندگان شمرنامه بدانند میمها حلالند، حرامند و چه جایگاهی در شرع مقدس دارند، همچنین اگر میمها هم برای تبلیغ اسلام بدرد می خورند، دستوری به ائمه جمعه بدهید تا میمهای خودرا آماده ساخته و به جنگ با شیطان بزرگ بروند.

"پانته آ خانم؛
كامنت ما مردها را حدّاقل سه بار بخوان و بهش خوب فكر كن. نه براي آنكه ما مطالبمان مهمتر و مناسبترند نسبت به كامنت زنان. نخير بلكه بخاطر نحوه پروسس متفاوت جهان توسّط مغز ما مردان است نسبت به شما زنان. حالا اگر شما به پيوند ميمهاي متراوش از مغز مردان با ميمهاي خودت آنهم در داخل مغز خودت قادر باشي: آنگاه حاصلش فراورده هاي جالبي خواهند شد كه خودت را هم به حبرت درميآورند.
وقتي كامنتهاي ما را ميخواني آن ”من = پانته آ“ را بفراموشي سپارده و به مرخصي بفرستش و ريلكس اجازه ملاقات و آميزش هر چي سكسيتر اين ميمها را در داخل رحم بسيار خلاّق بالائي يا همان مغزت به آنها بده. من مطمئنّم كه حاصلش نوشتارهاي زيبا و جالب و مهمّي خواهند بود ــ تراست مي آن ديس ممتيك پريسكريپشن اند فالو سوت...!
پايان
!"

Friday, June 06, 2003



کار اين ها تمامه                                


Thursday, June 05, 2003


ناسزا
بخش چهارم

بیماری کودنانه راست روی در فاشیسم و افشین زند (بخش پایانی)

ناسیونالیسم و زبان فارسی آفشین زند
دوری گزینی آفشین(نه افشین) زند از ادبیات خشونت گرایانی چون صمد بهرنگی با بینش خلقی و وطنفروشانه شان از یکسو و برداشت گسترده و خردمندانه ایشان از تاریخ جنگهای قومی(نه ملی) مردم وحشی و بی لیاقت ایران زمین که مانند مردم سویس نیستند (و همچون افغانستانی های امروزی سه هزار سال آزگار است با توپ و مسلسل و موشکهای استینگر اهدائی آمریکا، در هنگام اشغال نظامی ایران بوسیله شوروی در دوران کورش کبیر به جان هم اوفتاده اند)، از سوی دیگر. حس وطن پرستی(و نه ملی گرایی) را در ایشان برانگیخته است.
برای نجات آب خاک ایران از جنگهای سه هزار ساله این اقوام وحشی که پارسی هم نمی دانند، آفشین زند حسابگرانه از خزینه (نه گنجینه) خرد خویش، بخشش مفت می کند و آنرادر راه گسترش اقتصاد ایران بکار می اندازد و سپس درنوشته خود "جمهوری فدرال ايران ؟!"
به پاکسازی "زبانی" این اقوام وحشی می پردازد. ایرانیان عرب زبان را از خوزستان برداشته و به کویر لوت می برد تا "نی" شان را بیاندازند، عربی را فراموش کرده و فارسی یاد بگیرند. باشندگان گیلان و مازندران را برداشته و به خوزستان برده و با این کار این دو قوم گیلکی و مازندرانی را از یاد برده، فارسی یاد می گیرند، افزون بر این سردی شان هم خوب خواهد شد. آذری ها را باید به سیستان فرستاده شوند تا مانند (بدور از آذری های گرامی) آفشین شوند و فارسی یاد بگیرند و سیستانی ها را به آدز بایجان فرستاد تا هم فارسی یاد بگیرند و هم چشمشان از چشم اهالی افغانستان بیافتد . کردها اصلا بویی از ایران و ایرانی نبرده اند و به قوم ماد وابسته اند که در 2641 سال پیش کردستان را اشغال کرده اند، قوم دیاکو خیلی پدر سوخته بوده اند که لسان اصیل عجمی عزیز ما را به واژه های(ریشه واژه از وت کردی است به این همانی گفتن) مادی آلوده اند و اصلا فارسی نمی دانند و به والا حضرت شمس می گویند شازده خور ( خورشید در کُردی)، از این گذشته بی "لیاقتی حکومت مرکزی اسلامی" در کردستان باعث شده گروهای خشونت طلب مارکسیستی که ماهی سیاه کوچولو هم خوانده اند در این پاره از ایران لانه کرده و به کرده ها یاد داده اند که بگویند خودمختاری برای کردستان و دمکراسی برای ایران. برای همین کردها را باید به بلوچستان فرستاد تا فارسی یاد گرفته ایرانی شوند، روشن است پس از پاکسازی کردستان از وجود گروه های "گروهای خشونت طلب مارکسیستی ماهی سیاه کوچولو خوانده" بلوچ ها را به کردستان فرستاده خواهند تا آنها هم فارسی یاد بگیرند.
پایتخت را نباید فراموش کرد باید آنرا پاکسازی زبانی کرد، آزمون سراسری برگزار نموده و کسانی را که فارسی آفشینی نمی دانند به مناطق مربوطه خواهیم فرستاد تا فارسی یاد بگیرند و بدین ترتیب درس عبرتی به لیبرال های بی عرضه غربی داده خواهد شد، که فکری برای پاکسازی شهر های بزرگ و کوچکشان از وجود گروهای پست زبانی عرب، کرد، ترک، فارس، تاجیک، افغان، آفریقایی که "فارسی" هم نمی دانند، بکنند و این لکه های ننگ آلود فقر جهانی را که برای لقمه ای نان به غرب آمده اند از دامن پاک سرمایه داری مدرن و پیشرفته پایان تاریخ پاک کنند.
از آنجایی که مردم ایران هیچ شایستگی ندارند و همیشه توی سر هم زده اند و چیزی از فدرالیسم نمی دانند، دوسه میلیون از دست راستی سرتراشیده غربی را که "زبان فارسی آفشینی" را نیک میدانند و از قضا بیکار هم هستند به ایران آورده خواهند شد و در گیلان و مازندران که خالی هم مانده و آب هوای اروپایی داشته و غربی پسند است جای داده و بعنوان کارشناسان آموزش زبان فارسی آفشینی بکار گمارده خواهند شد.
برای اینکه دست نوازش شمری مان را بر سروگوش آقای افشین زند کشیده باشیم تا لبخندی بزنند و توفیر تیزاب شمری را با صابون گلنار دریابند، پیشنهاد می کنیم که مردم بزرگوار قم را که از ننگ حوزه های علمیه بجان آمده و از زخم زبان های دوست و دشمن آزرده اند از قم کوچانده و به قزوین فرستاده و مردم بزرگوار قزوین را به قم بیاورید تا بزرگان دین و طلبه ها گویش "کُس کربلایی" را فراموش کرده پارسی یاد گرفته و چشم جهان اسلام هم باز گردد.


آقای زند:
"اگر اسکندر، عربها، مغولها و آخوندها توانسته بودند اين کار را به انجام برسانند، تو هم مي تواني. اين نوشته پاد ايراني ترين نگرشي بوده که تاکنون از يک ايراني خوانده بودم. تنها جاي شرم دارد. تو نه ايران را مي شناسي و نه تارِيخ ايران را. اين پاد چپ بودن تو، انديشه هايت (در هم گويي هايت) را به آميزشي، از انديشه هاي نيمه فاشيستي ( براي روش انجاميدن آنچه را که آرزومندي) و نازيسم ( هر آنچه برآيند نابودي قومهاي ايراني ) از روي زمين است کشانده. ايران هنگامي ايران است که همه انسانها را با هر نژاد و تيره و فرهنگ و خرده فرهنگها را در خود جاي داده. بي همه اينها ايراني در کار نيست. هم انديشه ات و هم راه کارت نااميد کننده است. من خواهان ايرانی آباد و آزاد و پيش رفته هستم نه بازگشت به برنهاد ( تئوری) های که دست کم پنجاه سال است ورشکستگی آنها جهانگير شده. من خواهان همزيستی مردمانی هستم که به دلبخواه خواهان ماندن در مرزهايی هستند که آن را دوست دارند. تنها ايران آباد و آزاد پشتوانه اين همزيستی ( در دوران مدرن) خواهد بود. ما ملت و مردم يک شبه پديدار نشده ايم که به مانند ديگران ناپديد بشويم. اگر زمانی و هنگامی پيش آمد در باره اش خواهم نوشت"

دوستان
از آنجایی که ما خیلی رو راستیم، همینجا می گوییم که پیش از نوشتن این بخش، کنجکاوانه سری به یکی از نوشته های کنجکاو زده بودیم و آنرا بدون دستکاری در اینجا آورده بودیم، تا کنجکاو بداند چرا این نوشته به او پیشکش کرده بودیم،




گفتگوی انتقادی و رهگذر تواب
یکی دیگر از نشانه های دمکرات بودن آقای افشین زند همانا پایبندی ایشان به گفتگوی آزاد و دوسویه با خوانندگان وبلاگش می باشد و برای اثبات نظریات خویش به نامه یکی دوستان وبلاگ نویس خود که چپ بوده و حقوق هم خوانده است پاسخ داده و برای اینکه یکسویه به داوری نرود، نامه آن دوست را به گونه زیر می آورد
"يکی از دوستای وبلاگ نويس ما نامه داده که "آقای زند بد کاری کردی به صمد بهرنگی و گلسرخی گير دادی!" (نقل به مضمون)"
و در پی آن پاسخی دندان شکن به این نامه این دوست می دهد که کوتاه شده آن چنین است.
اینها (صمد بهرنگی و گلسرخی) آدمهای مزاحمی بوده اند که مرده شان هم آدم تنها نمی گذارد، این قهرمانان انقلابی شما هوس کرده بودند با گروگان گیری و آدم کشی گند بزنن تو تاریخ یک ملت و ما رو به روز سیاه بشونن .
این ها چند تا جوان ساده دل دهاتی کم سواد بوده اند که "گُه زدن به مملکت و خير سرشون سيفون رو هم نکشيدن".
"خسرو گلسرخی با چند تا رفقاش خواستن پسر رئيس مملکت رو بدزدن و با اين وسيله چند تا تروريست رو از زندان بکشن بيرون."
البته این دوست افشین زند از آن چپهای عجیب و غریب است که از یکسو مردم را به شرکت در انتخابات دعوت می کنند و از سوی دیگر مردم را به خشونت فرا می خوانند و رفقایش بجای اینکه به نقد روشنگران پاسخ دهند دست به ترور شخصیت می زنند. در اینجا افشین زند رسم دوستی بجا آورده و به این دوست عوضی مینویسند:
"من خودم چند نفر از شما رو تو همين وبلاگ معرفی کردم، اما روتون خيلی زيادتر از اين حرفهاست که با نصيحت امثال من از رو برين."

از آنجایی که ما خودمان را فعال اجتماعی فلکزدگان چپگرا در وبلاگستان میدانیم ولی چون تنها کارشناس امام حسین کشی و ریدن به اعتقادات شیعیان می باشیم، از این گفتگوی بی سروته حقوقی سیاسی آقای زند سر درنیاوردیم و ناچار شدیم در فرمانی به حرمله که حقوق سیاسی و کشور شناسی خوانده، خواستیم به این نوشته افشین زند بر خورد کرده و پاسخش را برای ما بفرستد. ایشان هم سنگ تمام گذاشته و پاسخ زیر را برای ما فرستاده است.

سرور گرامی شمر
آقای افشین زند شله زرد می خورد که از این غلطها می کند. اگر او کمترین بویی از رابطه کشور، ملت و دولت در سیاست شناسی و حقوق برده بود هرگز چنین چرند پرندهای در وبلاگ خود نمی نوشت. کاری به اتهام ایشان علیه آقا خسرو گلسرخی که از بنیاد نادرست است نداریم.
این مردک کودن اصلا نمی داند که:
کشور در برگیرنده سرزمینی است، که یک ملت و یا چندین ملت در آن گرد هم آمده و در آن چهارچوب مرزهای آن با یکدیگر زندگی می کنند. ملت در برگیرنده شهروندان که بر اساس قانون اساسی آن کشور داری آزادی های فردی، اجتماعی، سیاسی و مسئولیتهای حقوقی می باشند. هر کسی میداند قانون اساسی هر کشور، سند پایه ای رابطه حقوقی ملت یا بهتر بگوییم شهروندان آن کشور با خودشان و با دولت می باشد و بر اساس این قانون است که شهروندان میتوانند کارکردهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی داشته باشند.

آقای افشین زند در کدامین بند "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" به شاه بنام رئیس مملکت اشاره شده است؟ بر اساس این قانون شاه باید سلطنت می کرد و نه حکومت، و سلطنت هم مقامی تشریفاتی است. بر اساس "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" پادشاهان خاندان پهلوی بدلیل زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" مجرم بشمار می آیند.
آیا کودتای سوم اسفند و بیست هشت مرداد جرم سیاسی نیست؟ آیا از میان بردن احزاب سیاسی و انجمنهای کاری و سیاسی که تنها ابزار دخالت شهروندان در سیاست کشور بر اساس "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" بود جرم سیاسی نبوده، که تو در برابر آن خاموشی.
آیا دخالت کردن در انتخابات و فساد گسترده مالی و سیاسی دربار و خانواده سلطنتی جرم نیست؟
از همه اینها گذشته اگر آزادی سخن این بنیادی ترین حقوق شهروندان در "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" دوره پادشاهی خاندان پهلوی زیر پا گذاشته نمی شد، آیا امکان داشت واپسگرایانی که از گور 1400 ساله اسلام برخاسته اند در آن کشور به قدرت برسند؟

این نوشته افشین زند آنروی سکه صادق خلخالی است که بدون در نظر گرفتن و زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" افسران ارتش و امیر عباس هویدا و بسیاری از وزیران و کارمندان دولتی با قوانین بندتنبانی قرآنی "مفسد فی الارض" و "محارب با خدا" خوانده و به جوخه های مرگ سپرد.
کوتاه بگویم :روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران که به تباهی زندگی میلیونها ایرانی انجامیده، بر آیند زیر پا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" بوسیله حکومت خودکامه گان خاندان پهلوی می باشد.
اگر زیرپا گذاشتن "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" که یکی از دستاورده های تاریخی ملتی بود که نخستین انقلاب دمکراتیک قرن بیستم به نام "انقلاب مشروطه" به سرانجام رسانید گند زدن به تاریخ کشور نیست پس چیست؟
این فرافکنی افشین زند و محکوم کردن کسانی که خود قربانی زیرپا گذاشتن حقوق شهروندان ایرانی از سوی حکومت پهلوی ها بودند نشانگر نبود "شرافت سیاسی" در این فرد می باشد. آقای زند! می توان دست راستی بود و از این شله زرد ها هم نخورد.
آقای افشین زند واپسین دادنامه خسروگلسرخی که شما از آن نام میبرید ننگی بر است بر زندگی سیاسی محمد رضا شاه. برای کسی که کمترین بویی از انسانیت برده باشداین دادنامه را بی اندازه اندوهناک می نماید. آری انسانی که خود را مارکسیست می نامد، ناخودآگاه علی جاکش و فرزند دیوثش حسین را سوسیالیست و آزادیخواه مینامد. آیا اگر خسرو گلسرخی دسترسی به کتاب داشت و از تاریخ کشورش آگاهی داشت چنین می گفت؟ چرا دور برویم مگر کتابهای دین ستیزانه روشن اندیشان ایرانی در ایران اجازه چاپخش داشتند؟ مگر ذات مقدس جاکش همایونی به کمک کاشانی این نور چشم خمینی(مج- مادر جنده) و بیگانگان دست به کودتا علیه دکتر محمد مصدق نخست وزیر قانونی ایران نزد؟ مگر وی روحانیون را برخلاف "قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" در سیاست دخالت نمی داد؟
"بی فرهنگی سیاسی" چپ و راست در ایران بدلیل نبود آزادی های سیاسی شهروندان در آن کشور بود. هنگامی که در دانشگاهای اروپایی و آمریکایی نوشتار های اندیشمندان چپ و راست به دانشجویان آموخته می شد، در تمدن بزرگ جزوه های بی سروته به دانشجویان علوم سیاسی داده میشد و استادانی که پای خود را کج می گذاشتند سروکارشان با ساواک بود.

چون آقای افشین زند بویی از حقوق سیاسی نبرده است بهتر است با زبان سیاست خودش ،ایشان را شیر فهم کرد
همه میدانند که: در تمامی دستگاه حکومتی شاه یک سیاستمدار آشنا به فرهنگ سیاسی نبود و تمامی آنان چاکر منشان و خایه مالان ذات تخمی همایونی و قهرمانان توجیه نادانی شاه بودند و بهره هوشی آنان دست کمی از شما نداشت.
همه میدانند که: این محمد رضا شاه بود، که صدای "انقلاب" را در آن سخنرانی تلویزیونی خود شنید، دست به عبای آیات عظام هم شد و گند زد.
همه میدانند که: او حتی به خدمت کاران خود رحم نکرد آنان را قربانی گند زدن تاریخی خود کرد و بسیاری از آنان هم طعمه خلخالی جلاد نمود.
همه میدانند که: او حتی توان یک دیکتاتور را نداشت و بدون مشاورت با سفیر آمریکا در تهران دست به هیچ کاری نمی زد، او بود که با چشمانی گریان بند تنبان خود را که از امام رضا گرفته بود پای پلکان آن پرواز شرمگینانه جا گذاشت و از ایران گریخت و گند زد.

کاربرد واژه "دهاتی" از سوی افشین زند برای ناچیز شمردن دشمنان خود، نشان از بی فرهنگی وی دارد. این کودن نمی داند بخش بزرگی از شهروندان ایرانی در روستاها زندگی می کنند.
در باره ترور شخصیت و واپسین دسته گل ایشان کیش شخصیت باید بگویم، که افشین زند خیلی پرت و پلا می گوید و اصلا نمی داند در باره چه مینویسد. . نگاهی به آنچه که تا کنون نوشته ای بکن، پاچه چند نفر را گرفته ای، به چند نفر تهمت زده ای و همین نوشته ات را نگاه کن اسم چند نفر را می آوری؟ نام اینرا چه میگذاری.
در باره کیش شخصیت، آخر قربان عقل آخر مسلمان مورچه چیست که کله پاچه اش چه باشد یک آدم که شخصیتی وبلاگی دارد چه احتیاجی به کیش شخصیت دارد. خواب مبارزه با استالینیسم را دیدی آقای افشین زند، اما خودمانیم با این افکار رضا شاهی که تو داری گمان نکنم چیزی از کیش شخصیت سر در بیاوری.
گرامی شمر این آنچه بود که من می توانستم در باره نوشته افشین زند بگوییم.
با سپاس حرمله

در بایسته است که یاد آوری کنیم که این برخوردهای سازنده آقای افشین زند چندان هم بیهوده نبوده و دست کم به تواب شدن یکی از چپول های وبلاگستان بنام "رهگذر ثانی" که در اینجا و آنجا یاداشت می گذاشت انجامیده است. رهگذر ثانی که به گمان ما ماهی سیاه کوچولو خوانده بود و از خشنونت گریان وبلاگستان بود. به هر آنچه که افشین گفته باور آورده و نه تنها از خشنونت گرایی دور گشته است بلکه "زبان فارسی" آفشین زند را یاد گرفته و با آنهم مینویسد. هرکس هم که گمان برد این به داستان کیش شخصیت افشین زند ربط دارد مارکسیست خشونت طلبی است که با پرسشهای مارکسیستی به رضا پهلوی در تورنتو حمله کرده است.


پرسشواره زنان، داستان بانوان و جوانان برومند افشین زند
دوست گرامی و زیبا روی ما، قطامه با دلداده دلیرش ابن ملجم مرادی امشب میهمان ما هستند. از آنجایی که قطامه گاهی وبلاگ می خواند و دل خوشی از دیدگاه افشین زند در باره پرسشواره زنان ندارد دوست دارد چند خطی برای او بنویسد و نوشته زیر هم دستپخت ایشان است.
یکی از ویژگی های پایه ای ایدئولوژی توحیدی(و نه توتالیتر زیرا ویژگی های این حکومت از چهارچوب توتالیتاریسم فراتر می رود) حکومت اسلامی زن ستیزی آن است، بگونه ای که زنان ایرانی نخستین گروه اجتماعی بودند که قربانی حکومت اسلامی شدند.
امروزه همه گروه های سیاسی از چپ گرفته تا راست، یادشان اوفتاده که می شود از این نمد کلاهی ساخت و روی نیروی زنان برای بدست آوردن قدرت سیاسی حساب باز کرد.
آقای افشین زنده هم در باره این پرسشواره دیدگاه های ژرفی دارد که جای برخورد دارد
نخست اینکه ایشان در بزرگداشت روز جهانی زن پا را پیش گذاشته و در سوم مارس به پیشواز آن رفته و مینویسد "هشت مارس، روز بانوان مبارک باد" و در پی آن چند آهنگ می آورد.
راستش این واژه "بانوان" آقای افشین زند بدجوری بوی مسلمانی میدهد. در زبان پارسی واژه بانو را برای زنانی که همسرگزیده اند بکار می برند و در به زنانی که هنوز همسر ندارند می گویند دوشیزه. با این حساب روز زن آقای افشین زند روز زنانی است که ازدواج کرده اند، و دوشیزه گان از دیدگاه ایشان زن به شمار نمی آیند. این ریشه در فرهنگ اسلامی دارد که که زن شوهر کرده زن میشود و دوشیزه گان تا هنگامی که شوهر نکرده اند آدم به شمار نمی آیند تا چه رسد به زن. ناگفته نماند از کسی که چنین دیدی نسبت به زنان دارد چشمداشت اینکه از چند و چون اینروز و چرایی بزرگداشت هشت مارس که برای برابری زن و مرد می باشد، سخنی بمیان آورد بیهوده است و ایشان هم چنین کاری نمی کند.
برای اینکه این دیدگاه افشین زند را بیشتر بشکافم نگاهی به نوشته دیگر ایشان بنام "فمينيست های بيگانه!" می کنم، آنچه که افشین در این نوشته می گوید مشتی پرت و پلاست که بر اساس این برنهاد که زنان آدم نیستند ساخته شده این برنهاد ایشان است که:

"وضعيت ايران امروز چنين است: کشوری که دو نسل از جوانان برومند خود را يا درجنگ و يا در زندانهای آخوندی از دست داده، يا بخشی از اين جوانان مفقود الاثر يا جانباز شده اند، يا از ايران به عناوين مختلف گريخته اند، نمی تواند شرايط اجتماعی همگونی داشته باشد."

در این برنهاد افشین زند،دست غلامرضا ملاحسنی را از پشت بسته و زنان را به شمار جوانان برومند ایران نمی آورد. باید از افشین زند پرسید ذلیل مرده! مگر زنان در جنگ کشته نشدند؟ ایکبیری! مگر زنان ایرانی به زندان نرفتند، شکنجه نشدند؟ خاک بر سر! مگر گروه گروه اعدام نشدند و در برابر جوخه های مرگ حکومت اسلامی قرار نگرفتند؟ از همه اینها گذشته مرده شوی برده! مگر بسیاری از زنان ایرانی از جهنم حکومت اسلامی نگریخته اند؟
چشمم روشن آقای افشین زند، خجالت هم خوب چیزی است، خاک عالم بر سرت با این چرت و پرتهات، مرده شور برده بیا و یکسره بگو زنها آدم نیستند و خیال خودت را راحت کن. خاک تو سر او شازده بشه که ترا به امامت جمعه توی وبلاگستان گماشته است.
افسوس که دلم نمی خواهد پایم را توی کفش زنهای ایرانی کنم ورنه اون خشتک پدرشاهی ات را در می آوردم و دور سرت می پیچیدیم تا اعلیحضرت رضا پهلوی حساب کار بیاد دستش. آبروی این یتیم بی تاج و تخت را بردی با این چرت و پرتها.
قطامه

خوب آقای زند گاه آن رسیده که خودمان که شمرباشیم بگوییم:
هر آن کو گریزد زآشوب پشم
مپندار کآسان فتد در کام خشم



برای آندسته از خوانندگان که از سابقه چکامه سرایی ما بی خبرند، باید بگوییم دوسه هفته ای بیش نیست که چکامه های مردم را از اینسو آنسو گیر آورده و به روزشان می کنیم، اما این دوپاره از آن خودمان است. پشم که نماد حکومت اسلامی است و خشم هم که کوتاه شده "خدا، شاه، میهن" است، نماد کسانی بوده که خودکامانه " قانون اساسی مشروطه پادشاهی ایران" را زیر پا نهادند و راه را بر روی قدرت آمدن حکومت اسلامی هموار نمودند.

سخن پایانی
آقای افشین زند سیاست جدی تر از این است که شما می اندیشید، همانگونه پیشترها گفتیم و شما رندانه پاسخ ندادید راست روی نوشته های چند ماه گذشته شما چندش آور است، ما در این نوشته به دیگر دیدگاههای مسخره شما در باره ربط دادن مارکسیسم به اسلام و یا روز کارگر و ... برخورد نکرده ایم. اندرز شمرانه ما به شما این است کوشش نکنید برخوردی "ایدئولوژیک" به سیاست کنید چرا که از خرد بدور شده و خنده دار مینویسید.

Tuesday, June 03, 2003

صدای روضه


برای پانزده خرداد "روزمرگ" خمینی(مج- مادر جنده)
به آهنگ صدای پای آب سهراب سپهری بخوان اما خلسه نرو

صدای روضه

صدای روضه مي آيد ، مگر در گنداب اعتقاد، کسی را غسل میدهند؟
لباس شیعیان چرک است.
ميان آفتاب پانزده خُرداد
طنين زجه ، چسناله های ایمان ، به یاد امام پلیدان.
کثافت روی شیعیان است، چونان تیره گی شب.

چه مي خواهيم؟
سکوت مرگ واژه هاست
و خاموشی گورستان اندیشه ها.

بسیجیانی در كوچه های تنگ اعتقاد، جیبهای باور ترا می جویند.
و در قريه گفتگوی تمدنها، ترا به ریشخند می گیرند.

چرا مردم نمي دانند
كه اسلام نفرین است؟
نمي دانند در چشمان حریص آخوندان امروز، برق شهوت مرگ
فرزندان دیروز فاطمه الزهراست؟

چرا مردم نمي دانند
كه در هوای سنگین حکومت اسلام،
دم و باز دم زندگی ناممکن است؟
کار اینها تمامه