Wednesday, January 15, 2003

حسين فهميده ، سمبل ملي و اسطوره بسيج


اين اميد هم گاهي کار دست ما ميده و برايمان دردسر ميسازد ،روز 10 ژانويه نوشتآوردي داشت از دانشجوي اخراجي در باره سمبل ملي، و ما هم ديدگاه خودمان را در آن باره نوشته بوديم ويادآوري کرده بوديم که کدامين ملت سراغ داريد که با سمبل ملي به جايي رسيده باشند که ما دومي اش باشيم و در باره حسين فهميده گفته بوديم «اينکه حسين فهميده سمبل ملتي بشود نشان از نفهمي آن ملت دارد. البته آخوندها خيلي نان اين حسين فهميده را خوردند و کرور کرور بچه هاي مردم را به ميدان جنگ فرستادند» که با پاسخي عجيب از سوي دانشجوي اخراجي روبرو شديم بنابراين مجبوريم در اينجا ديدگاه خودمان را يکبار ديگر در اين باره بنويسيم. دوست گرامي دانشجوي اخراجي مي نويسد .«شمر عزيز!!کدوم ملت؟ميدوني پايتخت اروپاي واحد کجاست؟بلژيک.ميدوني در همه دنيا بلژيک رو با چه نمادي ميشناسند؟اگه بري بلژيک همه جا عکس پسري رو در حال جيش کردن ميبيني.ميدوني اين پسر کيه؟شمر کبير!!!تنها گناه حسين فهميده و اونهمه شهيد اينه که در زماني از کشورشون دفاع کردند که يک نظام منحوس مرگ پرست بر روي کار بود» در پاسخ به دانشجوي اخراجي گرامي بايد گفت دوست گرامي ما تاکنون گمان ميکرديم پايتخت اروپاي يکي شده شهر بروکسل است و اصلا روحمان خبر نداشت که اين از خدا بيخبران حسين فهميده را سمبل ملي شان کردن آنهم در حال شاشيدن. دوست عزيز همانطور که پيشترها نوشته بوديم آخوندها حسين فهميده را سمبل کردند و کرور کرور بچه هاي مردم را براي گوشت دم توپ شدن راهي جبهه هاي فتح کربلا کردند و از قرار معلوم تواز آن نوشته ما سر درنياورده بودي وگرنه نمي نوشتي« اگر حسين فهميده امروز زنده بود شايد من از نظر تئوريک با او مخالف بودم اما ما چگونه به خودمون اجازه ميديم کسي رو که با کارش به بقيه رزمنده ها روح تازه اي داد مسخره کنيم» کدامين روحيه به کدامين رزمنده را مي گويي. خب آخوندها کلي روي داستان حسين فهميده تبليغ کردند و بچه هاي ديگري فريب دادند و به جبهه هاي جنگ فرستادند. اگر تو اين را روحيه دادن به ديگر رزمندگان ميداني که ديگر هيچ ،فراموش نکنيم که بخشي از مبارزه در راه حقوق بشر دور نگه داشتن کودکان از جنگها و سپاهيگري است و حکومت اسلامي يکي از موفق ترين حکومتهاي جهان در بکارگيري کودکان در جنگ و سپاهيگري در سراسر دنياست، آنها را از مدرسه جدا کرده و به سازمان بسيج و ارتش 20 ميليوني کشاندند. گند داستان بسيجي ها آنقدر در آمده بوده که مردم از آنان بنام آدمهاي يکبار مصرف ياد مي کردند. از سوي ديگر دوست عزيز همين رزمندگاني شما نام مي بريد کارکرد داخلي هم داشتند. سرکوب گسترده نيروهاي سياسي در ايران سالهاي 60 بخشي از کاره هاي اين نيروهاي رزمنده بود. چرا دور برويم همين بسيجي هاي که امروز مي بينيد از تيپ همانهاي هستند که شما رزمنده می نامید .
راستش باورم نمي آمد که اسطوره سازي آخوندها اينقدر مورد پسند مردم واقع شود، اگر جناحهاي حکومتي براي تبليغات خود از اين اسطورها بهره بگيرند جاي تعجبي نيست بهررو هر دو دسته خود را به خميني منسوب مي کنند و همه خود را سرباز آن آدمخور ميدانند اما اينکه نسل دانشجوي اخراجي اين داستانها را باور کند و از آن بدتر بخواهد سمبل ملي از آن براي ما بسازد جاي تاسف دارد. ممکن است اين نوشته به قباي خيلي بخورد اما بي رودربايستي بنويسم به گمانم سردمداران بسيج در آن دوره مشتي از چاقو کشهاي و لاتها و گردن کلفتهاي مسلمان بودند که خوب ميدانستند نان چگونه بايد به نرخ روز بخورند اينها همانا سردمداران جناح هاي سياسي امروزي حکومتند البته آن روزها هيجکدامشان لقب دکتر و مهندس و استاد را نگرفته بودند، از دکترحسین الله کرم امروزي گرفته تا دکتر هاشم آقاجري. دست بيشتر اينان به خون بچه ها و نوجوانان و جوانان کشور در آن دوره آغشته گشته است. بسياري از نيروهاي بسيج نه بخاطر دفاع از وطن بلکه بخاطر حقوق و مزاياي زندگي بهتر در کشور بي حقوقي ها و سرکوبها جذب بسيج شده بودند. کوتاه مي نويسيم بسيج و بسيجي را نه تنها سمبل ملي نمي دانيم بلکه بيشنه آنان را اراذلي واوباشی میدانیم که براي پول و قدرت وارد اين بازي شده بودند و کمينه ديگر هم بخاطر خريتشان. ودست آخر بخاطر اينکه از سايير ملل متمدن در گزینش سمبل ملی جا نمانيم و رودستي ايراني هم به این بلژيکي ها بزنيم، پيشنهاد مي کنيم سمبل ملي مان آخوندي بشود که دارد وسط ايران مي ريند

No comments: