نامه سري مجمع تشخيص مصلحت آهو به خورشيد خانوم
بسم الله قاسم المخالفين
بشکنيد اين قلمها را
امام خميني
سرکار سيده الشمس معاون امور نسوان وزير محترم ارشاد اسلامي آهو
همانگونه که پيشترها در باره نوشته نخست مهشيد به اطلاع رسانيديم اين نوشته با
اخلاق توحيدي ما همخواني ندارد و «جاي شک نيست که اين نوشته ها نه در شان يک
خبرنگار و يک تحليل گر هستند»** ولي از آنجايي که تنها به بيان موضوعات اخلاقي
پرداخته بود براي ما قابل تحمل است، اما درباره نوشته دوم ايشان، هر چند اين نوشته
ظاهرا در دفاع از قاسمک نوشته شده است متاسفانه از سياست کلي ما عدول کرده و
لينکهاي به دشمنان ولايت وامامت داده شده که باعث پراکنده گشتن افکار ذاله در بين
جماعت وبلاگ خوان و شکستن حرمت روحانيت مبارز شيعه،ائمه طاهرين و خاندان خاتم
النبيين مي شود. از سوي ديگر اينگونه نوشته ها با اين لينکها با سياست ما در
وبلاگستان، که همانا پراکندن تسامح اسلامي، سرکار گذاشتن ملت، تبديل اعتراضات آنان
به غروغر کردن هاي بي ضرر، تحريم و خفه کردن وبلاگهاي کافرين و دشمنان ولايت و در
يک سخن سياستهاي مطبوعاتي حکومت اسلامي است در تضاد قرار دارد لذا واجب است براي رد
گم کردن در اسرع وقت هردوي اين نوشته به بهانه شخصي بودن آنان از آهو پاک گردد.
لازم به تذکر است که رونوشتي از اين نامه براي نوچه هاي خودمان فرستاده ايم تا با
توجيه اين کار بنام حفظ آرامش آهو و ماستمالي کردن اصل قضيه که همانا سانسور و لينک
دادن به دشمن ضامن ما* مي باشد سر امت را براي مدتي گرم نمايند تا آبها از آسياب
بيافتد.
رئيس مجمع تشخيص مصلحت آهو
سايبر سليطه
*ضامن ما = ضامن آهو که همانا لقب امام رضا است
نگاه شود به واپسین نوشته بانوی شرقی در آهو**
Monday, December 30, 2002
Friday, December 27, 2002
مهشید گونه
سلام مهشید فعال اجتماعی و هواخواه ویتنی هوستن هستم از زنانه ها
مدتی از نوشته چرند من در باره کنار گود نشینی و بحران هویتی ضد انقلاب در خارج از کشور می گذرد. شمر به داوری و بررسی نوشته من پرداخت و فیوز من پرید. بخاطر حفظ آبرو هم که شده آسمان را به ریسمان دوختم تا بلکه آب ریخته شده به سبو برگردانم. و خواستم که برخورد شمر(که حتما باید مرد باشد) را به خودم به برخورد باکره به شبح ربط دهم دیدم چیز خوبی از آب در نمی آید گفتم قاسمک را بهانه کنم و ادعا کنم که شمر هم به قاسمک تهمت زده که با این کار یک تیر سه نشان زده باشم نخست کینه ام را به سر شمر خالی کنم و در لفافه از خودم دفاع کنم، دوم یک نوشته باب میل سایبر سلیطه و قاسمک بنویسم که توی آهو بیاد، سوم با کنار هم گذاشتن شمر و باکره به سود خودم بهره برداری کنم.اما یادم رفت که هنگامی که شمردر آن نظرخواهی معروف وبلاگ شبح به فاسمک برخورد کرده بود من بنابر مصالح شخصی دربرابر ایشان سکوت کردم.از این گذشته توی همین آخرین بخش نظرات شبح دسته گل به آب داده و گفته ام شمر هم به من تهمت زده. دست آخر اینرا بگویم که خانم ويتنی هوستن که شمر عزیز از او به دلیل اینکه آهنگش در کنار وبلاگ من است نام می برد وقتی که اعلام میشود ساعت 8 برنامه دارد حداکثر تا ساعت 8.10 دقیقه برنامه اش را شروع می کند جرا که به طرفدارانش احترام می گذارد و با دید متکبر یه آنان نگاه نمی کند. بنابراین تنها ما فعالین اجتماعی حق داریم هرچه میخواهیم بگوییم و بنویسیم، شمر حق ندارد به داوری نوشته های من بپردازد اگر این کار کند به من تهمت زده و من توی آهو دستش را رو می کنم قاضی مرتضوی هم در این باره به من حق می دهد و سیب زمینی هم با این فلسفه جنگ سردی اش کمونیستها در کنار فاشیستها قرار می دهد و چون غلامرضا ملاحسنی امام جمعه محترم ارومیه توی دهان شمر کوبیده و 100در 100 حق را به من می دهد
من دربست چمن شان هستم
Tuesday, December 24, 2002
بدینوسیله ما گروهی از زنان و مردان وبلاگ نویس که فعال اجتماعی هستیم، توی درگیری های سیاسی بیطرفیم البته حساب کتاب کارمان دستمان است و سیاستمان را به شیوه خودمان پیش می بریم از عمل شنیع و پست داریوش اقبالی این هروئینی رانده شده از وطن ابراز انزجار خودمان را اعلام میداریم و پیرو آن نفرت خود را از کس ویا کسانی که با مبارز خواندن خود باعث آبروریزی حکومت اسلامی میشوند اعلام میکنیم
لوس آنجلس نشین بدبخت ای هروئینی مفلوک نفرین بر تو باد.
با این آهنگ مسخره ای که خواندی باعث شدی بچه های مردم از درس و دانشگاه بیافتند وتوی خیابانها شعار زندانی سیاسی آزاد باید گردد سر دهند . با همین آواز تو آغاجری بلند شد و لنگان لنگان با پای خودش رفت زندان، سیامک پورزند خودش را لو داد وناصر زرافشان هم از زندان نامه های بودار مینویسد. خانواده و دوستان فروهرها فیلشان یاد هندوستان کرد و رفتند حسابی کتک خوردند. همین کار تو باعث شده دانشجویان بی فرهنگ به خیابانها بریزند و به انصار مظلوم حزب الله با چوب وچماق حمله کنند. اصلا این حرفها به توی ایکبیری نیامده، وطن وطن نکن که وطن در انحصار ماست، مال ماست و سید علی. بدبخت نکند چشم به منقل و وافور مقام معظم رهبری دوختی ، خاک بر سر موقعیت نشناس مگر تو چه از آهنگران کم داشتی. می آمدی مثل بچه آدم دوتا آواز برای امام خمینی می خواندی و تا عمرداشتی وافورت تو منقل بود ، مملکت به این خوبی با آن وفور نعمت، حشیش ارزانتر از سیگار، تریاک ارزانتر از حشیش و هروئین ارزانتر از تریاک را ول کردی و رفتی لوس آنجلس و وطن وطن می کنی که چه، دستکم از شکیلا یاد بگیر هنوزهم که هنوزه داره «من علی علی گویم» می خواند و کک ما که فعال اجتماعی هستیم نمی گزد حالا شکیلا جهنم ازمعین یاد بگیر . فکر نکنی ما با هروئین کشیدن مخالفیم الحمدالله توی ایرون خودمون از مقام معظم رهبری گرفته تا قوای چهارگانه با اون همه فعالیت اجتماعیشون سرشون که بره بساط منقل وافورشون ترک نمی شه. چرا دور بریم همین ویتنی هوستن که ماشالله کیلو کیلو کوکائین میکشه برای ما مثل جون عزیزه چون کاری به کار سیاست و وطن اینجور چیزها نداره. خلاصه کنیم نه به تو و نه به هیچکس دیگه ربطی نداره که تو ایران چه می گذره
فریدون فرخزاد یادت نره اونم از همین وطن وطن بازی ها در آورد حالیته
پیشنهاد می کنیم برای حفظ آبروی اسلام عژیژ و دلشادی مقام معژم رهبری و امام ژمان آهنگ ژیر را بر وژن بژن بژن گوگوش بخوانی تا دانشجویان در بر خوردی های آینده شان با
چماقداران انصار حزب الله از آن بهره بگیرند و آنرا خطاب به این برادران چماق برکف بخوانند .
با چماقت این روزا
داری منو چوب میزنی
بزن بزن که داری خوب می زنی
دانشچوی این وطن تازگی ها بلا شده
آخه میگی چکار کنم
بجای درس وکتاب سیاسی وبلا شده
Saturday, December 21, 2002
امام رضا خر است
حکایت
آورده اند که در روزگار تیمور دهقانی ندار از اهالی طبس راهی سمرقند بودی از برای دادوستدو خرید آذوقه. زان روی که وی را استری نبُدی، بر در خانه همسایه شدی وماده الاغ همسایه را به وام ستدی و راهی سمرقند شدی و در بازگشت باری بس گران بر دوش الاغ نهادی. چند روزی را یکسر در راه بدی تا غروبی به دشتی سبزو هموار در کناره توس رسیدی .هوای آرام گرفتن بنمودی ودر زیر درختی غنودی. باخود اندیشدی که امشبی را اینجا بخوابیم و فردا راهی شویم. زان روی که مالدوست بُدی و کون گشاد، بار گران از دوش الاغ بر نگرفتی،حیوان را بر درختی بستی ودر پی دست نماز رفتی زان پس شکر الله بر جای آوردی و لقمه ای چند چپچک*خوردی، از معجز شکم سیر دین و ایمان در وی پدیدار گشتی، یاد عیال در دل و آتشی بر خشتک وی فتادی و بسی رنجورهمی شدی، به اذن پروردگار باری تعالی خصائل نیکوی الاغ بر وی هویداهمی گشتی. برسنت اسلام ناب محمدی به سوی الاغ روان گشتی و خطبه کلام اللهی صیغه را برگوش آن نگون بخت همی خواندی.زان پش بر پشت الاغ روان همی گشتی و بند تنبان بگشودی، و برسم مسلمانان بدون اذن ورود ذکر بر فرج حیوان نهادی و بسم الله گفتنی تا دسته فرو همی نمودی. الاغ را از تسامح مسلمانی خبری نبُدی وبه جفتک پرانی همی آغازیدی، از قضای پرودگار لگدی بر دهان دهقان فرو آمدی و دندان وی را چون دندان پیامبر در جنگ اُحد بشکستی.خون بر لب و آتش در خشتک چون مولا علی غضب نمودی و چماقی بر گرفته و الاغ را چونان زنی نافرمان لت و کوب* فراون بنمودی. خون از سر و روی حیوان روان گشتی. غضب دهقان فروهمی نشستی و صیغه مکروه طلاق را بر گوش الاغ همی خواندی لیک وی را نفقه ای ندادی. زان پس به گوشه ای شده و لختی بیاسودی. برای فرونشانیدن آتش خشتک بنا به آیه شریفه فضل الله مجلقین علی القاعدین اجراعظیما" خداوند برتری می دهد جلق زننده گان را بر دیگر بندگان - (قرآن مجید ترجمه و تفسیر جلق الله موسوی خمینی) به کار خودکفایی مشغول همی گشتی، وزان خلوص ربانی از هوش برفتی ودرخوابی گران همی فرو. زان سوی دیگر الاغ را تحمل درد لت وکوب و بارگران نبُدی و در نیمه شب ارتحالیدی و به لقاالله همی پیوستی. رب العالمین وی را خوش آمدی وبه جمع خاندان محمد همی فرستادی و امر بنمودی که گور وی زیارتگهی گردد از برای امت پاک باخته شیعه. روز دگر دهقان طبسی از خواب بر خواستی و عزم رفتن بنمودی الاغ را مرده یافتی، پس از زاری فروان، بار گران از تن آن شهید عزیز الله برگرفتی، گوری بکندی و الاغ را در آن بنهادی و بار گران را بر سر گور بنهادی و از خوف «با این بارگران چگونه ره به منزل برم» به عجز ناله همی پرداختی، زخوف بار چنان بگریستی زار که از هوش برفتی و در عالم بی هوشی به اذن پرودگار رضا،رضا گفتی. در آن هنگامه کاروانی از شیعان از آنجا بگذشتی گور را با بار گران و دهقان طبسی از هوش برفته و رضا رضا گویان بدیدندی. زان روی که پاک باخته الله بودندی گمان بردندی که آن گور موسی ابن جعفر امام رضا باشد و دهقان زائری درمانده و آن بار گران نذر های ادا گشته، زان روی همتی نموده و بار گران از گور برگرفته و فرشی گرانبها بر گور گسترانده و شمع های فراوان افروخته و خود به گریه و زاری ، سینه زنی و موسی ابن جعفر امام رضا گویی همی پرداخته و چندی از زنانشان شله زرد پختندی. زان های هوی شیعان و آن بوی خوش شله زرد دهقان طبسی بهوش شدی و دیده بگشودی باز دیده بر هم نهادی و به چند و چون داستان همی اندیشدی به اذن باری تعالی ناگهان بر خواستی و گفتی ای امت شیعه من سید جلاق الدین واعظ طبسی ام از نوادگان محمد رسول الله که به اذن پروردگار اینجا آمده و قبر امام رضا در این محل بر من ظاهر گشته و از سوی امام زمان متولی برگزیده این گورم، پیش از شما گروهی کور و کچل اینجا بودند و چندی از ایشان را که با نیت پاک و قلبی پاکتر اینجا آمده بودند جدم شفا داده و رفته اند، پس بیاورید کاسه ای شله زرد را تا در درگاه جدم کنم دعایتان، شیعان را این سخنان خوش آمد و به بوییدن بوسیدن دست پای دهقان طبسی پرداختندی وتن پوش از تن وی بدریدندی و برسم تبرک هریک برای خود تکه ای نگهداشتندی، پس از ناله و زاری فرمان وی را اجابت نمودندی کاسه گشاد شله زرد در بیش وی آوردندی زان پس وویرا عبای فاخر چون لحاف کرسی فراهم آوردندی.زان سوی دهقان شله زرد را مشغول خوردن شدی و با هر چمچک شله زرد شکر الله و رضاییم به رضای تو یا الله گفتی، چون سیر گشتی عبا را برتن گرفتی و شیعان را فرمان دادی که سنگ و چوب فراهم نماید که بقعه ای سازیم بر گور جد غریبم. به مدت چند شبانه از گرده شیعان کار کشیدی و هرشب برایشان روضه ملو اروتیک عاشورا در مایه دشتستانی خواندی، در یکی از شبها مردی سترون از اهالی خامنه خراسان با همسر خویش نزد دهقان طبسی آمدی و عرض حال بنمودی و طلب فرزند. دهقان وی را گفتی همسرت امشب به زیر عبا خواهم برد و جدم امام رضا اجاقت را روشن همی خواهد نمود مرد سترون خوشحال گشتی و همسر به دهقان بسپاردی و دهقان وی را در زیر عبا چا دادی و خود عبا برسر کشیدی پس لختی آن لعبت را رضا رضا گویان بمالاندی وهمی پرسیدی رضایی تا حُب محمدی بردل آن زن چیره گشتی و آب کوثر از فرجش جاری، وپاسخ همی داد رضایم رضا.زان روی که در بین دیگر شیعیان بودندی و در زیر عبا، دهقان به نرمی بر زن فرود آمدی و با تکرار رضایی و رضایم رضا همی تلمبیدی، شیعانی که بر گرد دهقان بودندی از دیدن آن کشمکش زیر عبا و رضایی گفتن دهقان و رضایم رضا گفتن آن لعبتک گمان بردندی که امام رضا بزیر عبا رفته و مشغول بر آوردن حاجت آن مرد خامنه ای، زان روی به سروروی خود زدندی و رضا گویان به گریه زاری همی پرداختندی. چند روزی بگذشتی و زن را نشان باردار شدن پدید آمدی مرد سترون خامنه ای نزد دهقان همی شدی و بوسیدن دست ویرا همی بوسیدی. دهقان ویرا گفتی «این از مجزه جدم امام رضا بوده و بدان وآگاه باش که فرزندت از سلاله پاک محمدی است و سید است و باید همیشه خدمتگزار و شکرگذار ما باشد اورا خواندن قرآن و مصیبت بیاموز که نان در این است و بس. کار ساختن بقعه بپایان رسیدی و شیعیان با جا گذشتن نذری های بسیار از آنجا برفتندی و خبر گور امام رضا و معجزات آنرا به هر جا رساندندی. زان روی گله شیعان همه روزه به آنجا شدی و بازار آن گور و سید جلاق الدین واعظ طبسی را بسیار گرم گشتی. مرد خامنه ای فرزند پسری شدی که نامش را سید قلی خامنه ای نهادی و از مخلصین واعظ طبسی گشتی.
کرامات و معجزات
کرامات و معجزات این گور بسیار است یکی آن باشد که تیمور پس از فتح هند بنا به دلایلی که از چشم تاریخ دور مانده تمامی آن خاک گوهر بار را آستان قدس رضوی خواندی و متوالی آنرا سید جلاق الدین واعظ طبسی بنمودی. معجز دیگر آن باشد که شاهان بسیار با زیارت این گور به فیض الهی نائل گشته و بی درد سر بر ایرانیان فرمانها راندندی. دیگرمعجز آن باشد که شاهی رضا نام که به زمین خواری شهرت فراوان داشتی و کلاه بسیار بر سر ملت بنهادی وعمامه از سر بسیاری شیوخ برگرفتی با نوادگان واعظ طبسی کاری نبودی و آستان قدس رضوی را چون کویر لوت بدیدی. گرچه خود را پهلوی خواندی، نام رضا را نسخه برداری همی نمودی و بدنبال نام فرزندان ذکورخود همی بستی. ناشایسته ترین فرزند خود محمد رضا را ولیعهد ایران زمین نمودی. محمد رضا شاه شدی خود را کمر بسته امام رضا خواندی نام رضا را نسخه برداری کردی و بدنبال نام فرزندان ذکور خود پیوست نمودی و با رضایت نفت ملک را به تاراج دادی. امت در دوران وی رضا شدی و کور گشتی بجای اینکه سلسله ایشان را رضائیان بنامندی پهلوی خواندندی. بزرگترین معجز این باشد که امروز سید علی خامنه ای که از نوادگان پاک محمد است و ریشه در زیر آن عبا دارد امروز بر ایران حاکم است و خادم شیخ واعظ طبسی است که سر در آن عبا دارد.
عند الله اکرمکم حماقتهم
کلمه ها و ترکیبهای تازه:
چپچک= گونه نان چون کماجی که در تاجیکستان می پزند و به این نام میخوانند
چمچک= برابر نهاد تاجیکی قاشق
تسامح= دندان بر جگر نهادن بهنگام گایش از سوی توانمندی، مانند رفتار خاتمی در برابر خامنه ای و گروه های فشار وی
لت و کوب= به گویش شیرین تاجیکی، برابر نهاد کتک کاری در پارسی
رضا = الاغ، خر
رضایی رضا= خر شدی
سلسه پهلوی= سلسله رضاییها، خر دودمانان
شخصیتهای تاریخی:
تیمور= تیمور لنگ، مردی چلاق که به پادشاهی ایران زمین رسید و هند را تصرف کرد، شایع است که وی جد خمینی را بعنوان جانوری عجیب از هند به ایران آورده است.
رضا شاه= معروف به رضا کچل، بنیان گذار دودمان خران، از شاهکارهای تاریخی اش کلاه گذاشتن بر سر ملت و زمین خوارگی اش بوده
محمد رضا شاه= معروف به ممد دماغ، فرزند ارشد رضا کچل، آخوند نواز و ملت ستیز، سایه خدا بر روی زمین، شعار طرفدارانش "خشم" که کوتاه شده خدا، شاه، میهن است. چون فرزند پسری نداشت دست به دامان امام رضا شد و دارای دو فرزند پسر شد که ارشد آنان رضا نام دارد،ساکن ینگه دنیا، و خود را شاه ایران زمین میخواند و دلش را به رضایت ملت به این امر خوش کرده.
واعظ طبسی= همه می شناسید.
سید علی خامنه ای= زبانزد همه به سید علی چلاق، چلاق بودن ایشان ربطی به تیمور ندارد چراکه تیمور از پا لنگ بود و ایشان از دست، بر خلاف تیمور که جهانگشا بود ایشان ایران را بگاییدن داده.
Monday, December 09, 2002
ما چندی پیش داستان عوق را نقل کردیم و از قرار معلوم به گوش این قاصدک(زین پس قاسمک) نرفت به هررو باز هم عوق کرده پس این نوشته را به ایشان پیشکش مینماییم.
شمر
قاسمک سرکوبگر کوچک
بسم الله العوق العالمین
اینجانب قاسمک* فرزند رجبعلی زاییده اصفهان که بدلیل کبر سن پا به دوران یائسگی سیاسی گذاشته ام امشب حالم خوب نیست و هُرمونهای خط امامی ام عود کرده از سوی دیگر خبر برگزاری 16 آذر روز دانشجو و احتمال بی حرمتی به رهبری در اینروز، باعث بدتر شدن تنگی نفسم شده و بگفته قرآن شریف که مرحوم ابوی العوق الله علیه همیشه میخواند هاذاالحریق من الباب معقدی شده ام، لذا نوشته زیر را برای خشنودی آقا امام زمان و نایب بر حقش سیدعلی و نوچه با حالترش برادر حسین شریعتمداری سردبیر جریده دریده کیهان و همچنین برای یادی از ابوی فقید العوق الله علیه و خنک شدن دل چرکین خودم می نویسم.
وبی زحمت
دانشجویان ورپریده امروز شانزدهم آذر است. مبادا از خانه هایتان خارج شوید شعار بدهید و فریاد بکشید و بی خود و بی جهت و نابهنگام کشته شوید. آخر اگر شما اینگونه کشته شوید تئوری های رنگ وارنگ ما در دفاع از اسلام ناب محمدی درست از آب در نمی آید و آبروی حکومت اسلامی بیش از این بر باد خواهد رفت. دندان روی جگر بگذارید بی سرو صدا سراغتان می آیند و مانند قربانیان بی شمار کشتارهای زنجیره ای یکی یکی سربه نیستتان میکنند. اگر زبانم لال جکومت را سرنگون کنید من دیگر نمی توانم به ایران برگردم. و رانت خط امامی خود را از برادر شریعتمداری بگیرم. بیچاره های بدبخت شما حواستان جمع نیست دارید توی بهترین دمکراسی دنیا زندگی می کنید و روحتان هم خبر ندارد. ورپریده ها کجای عالم این همه آزادی اجتماعات وجود دارد. نگاه کنید این برادران انصار به چه راحتی و بدون مجوز به هر مراسمی که عشقشان بکشد حمله میکنند و آنقدر آزادانه عمل میکنند که نیروی انتظامی جان برکف (با آن بنزهای گالانس که برای سرکوب شما تن لشها نمک نشناس دارند) هم دستش بیکار مانده.
آخر کجای عالم قوای چهارگانه داریم. چرا دور برویم مگر کورید کجای عالم را سراغ دارید که اینهمه مجرم به قتل و دزدی فساد آزادانه رفت آمد کنند و کسی هم ککش نگزد، آیا کورید که سعید عسگر (ضارب حجاریان) به این گندگی که توی روز روشن آزادانه با دوربین فیلم برداریش از شما فیلم می گیرد و گاهی هم سنگی می پراند نمی بینید. اگر این آزادی نیست پس چیست. از این بهتر مگر قاتلین کشتارهای زنجیره آزاد نیستند. نه خودمانیم کجای عالم به راحتی 123 میلیارد تومان را آزادانه به جیب می زنند و آب از آب تکان نمی خورد نه خودتان انصاف بدهید کدام لیبرالسیم اقتصادی در دنیا گنجایش این همه فساد مالی و پرورش این همه آقا زاده را دارد.
آه... که خسته شدم اينقدر شما را نصيحت های خواهرانه کردم (حالا گيريم زِينبی). برم یه شعری، چيزی بيارم اينجا بنويسم. ( قاسمک در پی يافتن شعری اين طرف آن طرف را می کاود و تند وتند اين مجموعه شعر و آن يکی را ورق می زند) نه هيچکدام از اين لعنتی ها هم يه شعر برای امام خامنه ايی نگفته اند. شعرای سياوش هم که فرستادم کانادا برای ليلا، آخه اون حيوونکی تازه وارده. اون شعر هم که کهنه شده. من هم حالا يادم نيست چه بود. اما همونی که سال 60 نوشته بود برای رجايی نخست وزير شهيدمان. بگذريم داشتم می گفتم:
چرا می خواهید گوش به حرف کسانی دهید که ناجوانمردانه از زیر تیغ حکومت اسلامی جان سالم بدر بردند و دل امام را خون کردند. اینها بودند که به زور توسری روسری را به زنان غالب کردند. همین ها بودند که فرمان به شکستن قلمها و بستن روزنامه آیندگان دادند. همین ها بودند که از همان روزهای اول انقلاب اسلامی مان کتابسوزان راه انداختند و برادران میرشکاری را در کرمان کشتند.و دکتر رشوند سرداری و برادران ناهید را در کردستان تیر باران کردند سران خلق ترکمن (واحدی، جرجانی، مختوم و توماج) را از راه بدر برده و در زیر پلی تکه تکه کردند. و... از اینها گذشته همین ها بودند که انقلاب فرهنگی را راه انداختند و همین دانشگاه هايی را که شما امروز در آن درس می خوانید را به خون کشیدند. همین ها بودند که در سالها شصت و شصت ودو و شصت وهفت فرمان به کشتار زندانیان سیاسی دادند و حمام خون راه انداختند. اگر نمی دانید بدانید که اینها بودند که آقای سعیدی سیرجانی را از راه بدر بردنند و سربه نیست کردند. اگر شک دارید شاهد زنده همین آقای فرج سرکوهی است که به وسیله همین خارجه نشینها از فرودگاه مهرآباد دزدیده و به آلمان برده شد (که الحمدالله به کمک سربازان بی پدر و مادر امام زمان بموقع نجات یافته و سر از هتل اوین در آورد) اصلا سرنخ کشتارهای زنجیره ای همانطور که امام خامنه ای فرمودند در دست این خارج نشینها بود این کشتارها را کردند تا آبروی روحانیت و حکومت اسلامی را ببرند بویژه فلاحیان مظلوم (که به مانند امام اول شیعان جهان برای سرکشی به امور بیوه زنان و یتیمان به سونای زعفرانیه سرمی زد) و آقای دری نجف آبادی و سایر عالیجنان سیاه پوش. اصلا سعید امامی دستپروده همین ها بود وهمین ها با آگاهی کامل از دانش شیمی واجبی خورش کردند تا سنت محمدی ما مسلمانان در امر کاربرد واجبی را بدنام کنند. چرا دور برویم مگر همین خارج نشینها نبودند که برای بدنام کردن لباس شخصی های جان برکف هیژده تیر به خوابگاه شما هجمه کردند. مگر کر بودید که نشنیدید چگونه هنگامی که از پنجره بیرونتان می انداختند با لهجه غلیظ انگلیسی می گفتند (ان آفر تو یو فاطیمه - تقدیم به تو فاطمه) ویا می گفتند (ماذر فاکرز- مادر جنده) در حالی که خوب میدانید لباس شخصی های خودمان دست پرورده مکتب زهرا هستند و بجز الفاظ شریف اسلامی از قبیل خواهر کُسده و مادر جنده و بچه کونی و بچه سوسول و هیچ واژه دیگری بکار نمی برند. مگر ندیدید این خارجه نشینها چگونه با تیرکمان رابینهود چشمتان را در آوردند و مگر ندید چگونه با شلشول رینگو مغز یکی از شما را پریشان کردند. عالم و آدم میداند که لباس شخصی های ما از صدر اسلام و انقلاب تنها از چماق و قمه و زنجیر استفاده میکنند. همین خارج نشینها آقای زرافشان را به زندان انداخته اند و همین ها هستند که هرروز در گوشه ای از ام القرای اسلامی آشوب به پا میکنند و دست آخر بدانید که این بی دینان خرج بزرگی را بر گرده ای بودجه مملکت نهاده اند کرورکرور پول خرج کمیته فرنگی کاران وزارت اطلاعات میشود که حساب اینها را یکسره کنند ولی این بزدلان در اقصا نقاط عالم پنهان گشته اند.
دانشجویان ورپریده من (قاسمک) در دامن پر مهر اسلام پرورش یافته ام. از زوایه ابوی فقیدم العوق الله علیه به جهان می نگرم. شعار آن معوق این بود:
امت محمدیم و نالان
هرکه در(ب) شد ما دالان
هرکه خر شد ما پالان
و زندگی آن مرحوم شاهدی بر این مدعا بود در عنفوان شباب که از مرض سفلیس رنج می برد مقلد آیت الله بروجردی بود و در دسته شعبان بی مخ شعبه اصفهان فعال. درمیانسالگی عضو حزب رستاخیز و در همین ایام به زیارت عتبات و مکه معظمه نائل گردید. در دوران انقلاب بعلت بیماری مصلحتی بواسیر خانه نشین و پس از اطمینان کامل از پیروزی حزب الله عضو فعال این حزب و از مقلدان بی چون چرای امام خمینی و در سنین کهولت تا زمانی که چس نفسی داشت مقلد امام خامنه ای و عضو علیل انصار بود. من هم به تاسی از پدر بزرگوارم نان را به نرخ روز می خورم سه دست لباس برای روز مبادا دارم فعلا در پوشش حزب الله هستم اما برای روز سلطنت و یا روی کار آمدن مجاهدین لباس حاضر کرده ام ولی از زمانی که زبانم لال اندیشه چپ در جامعه به قدرت برسد خیلی می ترسم آخر میدانم نعوذ بالله در چنین جامعه ای مردم به منافع خود آگاه خواهند شد و در صورت چنین رخدادی نان من و امثال من آجر خواهد شد.
پی نویس:
*قاسم از صفات الله، خدای مسلمانان است و برابر _نهاد پارسی آن همانا سرکوبگر است و لقب قاسمک را ما به قاصدک سابق داده ایم که همانا سرکوبگر کوچک است.
یا ایهاالاصحاب شمر
سپاسگوی یکایک شما که به خيمه ما سرزدید یاداشت گذاشتید و يا نگذاشتيد، هستيم.
سبز باشید
Monday, December 02, 2002
دوست گرامی و هوشمند خلبان کور نوشتاری در باره کشته شدن علی و بنیان های تاریخی آن در وبلاگ خود آورده که خواندنش برای علاقه مندان و کاوشگران بسیار پسندیده خواهد اوفتاد.
از آنجایی که این روزها آقای ابن ملجم مرادی و معشوقه زیبا روی ایشان علیامخدره قطامه میهمان ما هستند برای روشن شدن گوشه های تاریک تاریخی این ترور و چرایی پخش شربت و شیرنی و زولبیا در شبهای قدر گفتگویی ترتیب داده ایم با میهمانان گرا نقدرمان آقای ابن ملجم مرادی و خانم قطامه در این مورد.
شمر: با سپاس از شما آقای ابن ملجم مرادی و قطامه خانم که این گفتگو پذیرفتید.
(... قطامه و ابن ملجم از هم لب میگیرندو بسختی از هم جدا میشوند )
قطامه به ابن ملجم: قربون قد و هیکل هرکولیت تو بگو!ای من فدای بازویت....
ابن ملجم به قطامه: ای جانم فدای اندام ونوس وارت- تو بگو – و در حالی که دست به باسن قطامه میمالد و در چشمانش خیره گشته شعر میخواند
ای کپلت* هستی من
چشم تو مستی من
اشک تو نیستی من
(کپل برابرنهاد باسن*)
تو بگو :
پس لب ولوچه گرفتن های بسیار که نزدیک است کار به جاهای باریک کشاند ابن ملجم می آغازد.
ابن ملجم: باسپاس از شما و خوانندگان شما
قطامه: باسپاس از شما و خوانندگان شما
شمر : ابن ملجم جان چرا علی را کشتی ؟آیا مصلحت دینی و عقدیتی در کار بود؟ آیا شما با بخش چپ اصلاح طلبان حکومتی خوارج (همانند سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی خودتان)رابطه داشتی؟
ابن ملجم: پیش از هر چیز بر درستی نوشتار دوست هوشمند و فرزانه خلبان کور پای میفشرم و بگوییم که با هیچیک از دسته های هفتگانه خوارج رابطه ای نداشتم افزون بر این یادآوری چند نکته را دربایسته میدانم نخست اینکه من دین اسلام را به تخم شتر ابوی گرامی ام هم حساب نمی کردم و نمی کنم
دوم اینکه شاشیدم به عقیده امت مسلمان از سنی حنفی و شافعی گرفته تا شیعه اثنی عشری و این چهارده پانزده امامی ها . سوم اینکه ما که اینقدر نادان نبوده نیستیم که دنبال یکمشت دروغگو معروف به خوارج که خود را اصلاح طلب مینامیدند و از آن بدتر دنبال یک مشت قداره بند کاسه داغتر از آش که با علی مسابقه پیرو راه محمد بودن را بگذارند بیافتیم(مثل اینکه مردم ایران دنبال سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بیافتند)
شمر:پس چرا علی را کشتی؟
ابن ملجم: برای چشمای قطامه! به حرمت کپل مقدسش!برای گیسوی بلندش!برای احترامم نسبت به خودم و در یک سخن بخاطر اینکه قطامه میخواست علی را بکشد.
شمر: قطامه جان تو چه میگویی؟آیا درست است که تو میخواستی علی را بکشی ؟ چرا؟
قطامه:آری درست است و داستانی بس دراز دارد برایتان می گویم ِ همانگونه که آگاهید وضع ما زنان در بلاد عربی تا پیش از به قدرت رسیدن مسلمان بسیار خوب بود و برابری حقوقی در بین زن و مرد برقرار بود.
شمر: با پوزش از قطامه جان یک یادآوری کوتاه در باره این سخن ایشان و اوضاع سیاسی اجتماعی عربستان برای خوانندگان گرامی می کنم،
تا بیش از بقدرت رسیدن اسلام در بسیاری از سرزمینهای عرب نشین مردمان گوناگون(یهود ی و نصارا و گبر و بت برست) با دوستی و برداری در کنار یکدیگر زندگی می کردند. در همین کعبه سیستم الهه کراسی (که همان چند خدایی باشد) برقرار بود، نه تنها شمار خدایان زن و مرد هم برابر بود حتی طرفداران محیط زیست در آن زمان خدایان اسبی و خری و میمونی و ...خود را داشتند و در کعبه نگهداری می کردند.
زنها و مردها با هم برابر بودند و حتی در جنگها کنار یکدیگر علیه دشمنان می جنگیدند. نمونه اش همین دختر عمه بدرخودمان هند جگر خوار است که شکم گنده حمزه عموی محمد را با نیزه درید و جگرش را به انتقام تجاوز حمزه به دخترک خردسالش در غزوات بیشین به دندان کشید و سپس نیزه را تا دسته به کون عموی پیغمبر فرو کرد. اصلا اینکه می گویند ماعربها تا بیش از اسلام دخترانمان را در نوزادی می کشتیم- دروغی ساخته مسلمانان کودن است اگر اینگونه بود نسل عرب وجود نداشت. اما اینرا بگوییم که بس از سر برآوردن مسلمان در هنگام جنگ با آنها هنگامی که تصور شکست وجود داشت بسیاری از زنان عرب دخترکانشان را از ترس تجاوز مسلمانان به آنها(آخر محمد شترچران فتوای تجاوز به اسیران زن از پیرزن مشرف الموت گرفته تا نوزادان دختر را به سربازان خونخوارش داده بود) در چاله چوله های اطراف قبیله پنهان می کردند و خود به جنگ با مسلمانها می پرداختند. دنباله سخن را به قطامه جان می دهم؛
قطامه: بهررو پس از بقدرت رسیدن محمد ما زنان نخستین قربانی حکومت اسلامی اش شدیم، و از همان نخستین روزهای پس از پیروزی مسلمانان محمد که شعار «یا روسری یا توسری» را داد علی با نوچه های توی کوی و برزن مکه راه اوفتاد و به کتک کاری زنان و دخترکانی نمی خواستند به ننگ حجاب تن در دهند پرداخت، و در اینراه از پاشیدن تیزاب شتر به سرروی زنان و یا زخمی کردن آنان بوسیله تیغ نمد بری خود که ذوالفقار می نامیدش ابایی نداشت من در آن زمان هنوز بدنیا نیامده بودم. اما مادرم «جمیله بنت القمر» در آن روزها در مدرسه بنام خیبر واقع در سوق الجهود (بازار یهودیان) درس میخواند این مدرسه تنها مدرسه دخترانه مکه بود که در پی حرام دانستن آموزش دختران و شرکتشان در کلاسهای درس با پسران(نخستین انقلاب فرهنگی در تاریخ اسلام-شمر) از سوی یک زرتشتی در مکه راه اوفتاده بود. روزی علی و نوچه هایش به این مدرسه هجوم آورده بودند و علی درب چوبی کهنه و موریانه خورده آنرا از جای کنده، نخست شکم بابای مدرسه را که پیرمردی یهودی بود با تیغ نمدبری خود(ذوالفقار)دریده و سپس با نوچگان خود به کتک کاری آموزگاران و دخترکان پرداخته بود(مسلمانان از این واقعه بنام جنگ خیبر نام می برند-شمر) سهم مادر من هم از این غزوه کتک خوردن و دستمالی شدن بوسیله علی بود، که مادرم تازنده بود از یادآوری اینکه علی وی را در آنروز انگشت کرده بود چندشش میشد.
بهرو دوره محمد دوره سرکوب عریان زنان و دیگر گروهای اجتماعی آنزمان بود از جهود و نصارا گرفته تا گبر و بت پرست حتی بسیاری از صحابه رسول الله نیز گرفتار این سرکوبها شدند که معروف ترین آنها شاید انصار ثلاثه «بیق» باشد اینها پیشکاران و کارچاق کنان محمد در دوره تبعید وی به مدینه بودند، «ابوالحسن بنی صدر» فرار را بر قرار ترچیح داد و به شهر حکمتانه در ایران گریخت، «حکیم ابراهیم ابن یزدی» خانه نشین شد و« صادق ابن قطب» گرفتار مرگ آمد. پس از مرگ محمد و روی کار آمدن خلیفه اول اختلاف بین جناحهای حکومتی آغاز شد و بسیاری از انصار باز مانده پیامبر به زندان گرفتار آمدند، و کماکان سرکوب ما زنان ادامه داشت خوب بیاد دارم که در دوره عمر که حمله به ایران و سرزمینهای اطراف در دستور روز قرار گرفته بود علی با نوچگان خود راه اوفتاده و در دیوار شهرهای مکه و مدینه و کوفه را با شعار«خواهرم حجاب تو سنگر ماست پر میکرد» . پس از ترور خلیفه دوم عمر بوسیله یک اسیر ایرانی بنام پیروز معروف به ابولولو که حاضر نبود به خواهشهای جنسی عمر تن در دهد، عثمان که از قضا جانباز 60 درصدی بود (یک پایش را دریک غزوه از دست داده بود) و در دوره خلیفه اول چندماهی را در زندان جرم اهانت به پیغمبر در زندان گذرانده بود به قدرت رسید و فضای سیاسی عربستان تاحدودی باز گردید و وضع زنان کمی بهتر شد ما زنان بدون ترس از علی و نوچه هایش به خیابانها و کوچه ها رفت آمد میکردیم و روسریمان راه هم تا حدودی عقب جلو می کردیم در این زمان گروهی از زنان مکه و مدینه گرد هم آمده و "حرکته النسایه فی البلاد اسلامیه" را بنیاد گذاشتند و هدفشان باز پس ستاندن حقوق از دست رفته زنان و اعاده حثیت اجتماعی زنان به آنان بود. من 18 ساله بودم که به این گروه پیوستم.
از سردمداران این گروه عایشه دختر خلیفه اول که شتر سواری(به آیات شیطانی آقای سلمان رشدی رجوع شود-شمر) و خر سواری اش(به آیت الله استمنا خودمان رجوع شود-شمر) زبانزد خواص و عام بود نام میبرم اینرا برای روشن شدن طرفداران بیخرد اصلاح طلبان ایندوره بیافزایم که علیرغم شباهت بین شترسواری و خرسواری در آن دوره با دوچرخه سواری در این دوره هیچ شباهتی بین ایشان و فائزه دختر رفسنجانی وجود ندارد، که خدایی ناکرده فردا حرف دهان ما نگذراند و در کون فائزه خانم راه بیفتند که قطامه چنین گفته.
بهررو دوره عثمان کوتاه بود و علی بقدرت رسید و آش همان آش شد و کاسه همان کاسه، روز از نو روزی از نو، کتک کاری ها دوباره آغاز گردید ولی اینبار ما زنان ساکت ننشستیم وبه تظاهرات خیابانی پرداختیم البته اشتباه ما این بود که تنها دلمان را به شتر سواری خوش کرده بودیم و نسبت به حجاب این نماد بی شخصیتی زن بی توجه بودیم.
در یکی از این نمایشهای تعدادی از زنان سوار بر شتر شده و در خیابانهای کوفه که مرکز خلافت علی بود براه اوفتادیم.
سردمدار گروه عایشه بود و سوار بر شتری پیشاپیش نمایش دهنگان میراند، ساعتی از آغاز نمایش نگذشته بود که یورش چماقداران علی به سرپرستی «مالک ابن حمار» به نمایش آغازید. شرم دارم از بازگویی آنچه که کردند، پس از سرکوب نمایش بسیاری از زنان و دخترکان شرکت کننده در آن از جمله خودم به اسیری گرفته شدیم شتر هایمان را که به غنیمت گرفته بودند علی یکجا به«مالک ابن حمار» بخشید و ویرا ملقب به «مالک اشتر» نمود و بدستور علی این سرکوب را با دادن شاخ و برگ فراوان به آن، بنام جنگ "جمل" در کتابهای تاریخی نوشتند.
شمر: قطامه جان گفتی که به اسیری گرفته شدی میتوانی سخنی چند در این مورد برایمان بگویی؟
قطامه: افزون بر مزه تلخ انگشت علی که مادرم آنرا چشیده بود مورد تجاوز این درنده خو و دیگر نوچگانش قرار گرفتم و بهتر است بگویم گرفتیم از آن بدتر ما را مجبور به خواندن نماز و قرآن و دیگر اعمال شاق مذهبی مانند روزه، دعای کمیل، دعای ندبه و هزار کوفت زهر مار دیگر کردند و با اینکارشان به روحمان نیز تجاوز کردند. در همانجا سوگند یاد کردم که هرگونه که شده انتقام خود و خواهران و مادران خود را از این درنده خو بگیرم. پس از آزادی از اسارت به معشوقم، همراه و همسفرم ابن ملجم سخن از آنچه را که بر ما گذشته بود راندم و او را از نقشه خود آگهاندم ولی او خود گفت که تو بارداری و کشتن علی را به عهده گرفت و آنرا به انجام رسانید.
پس کشته شد علی زنانی بسیار خرسند گشته و 6 شبانه روز را شادی کردند و با پخت زولبیا و پخش آن در بین مردم آنان را سهمی از شادی خود را به دیگر مردمان دادند. حکمت 6 شبانه روز شادی از آنست که ما زنان عربستان در آندوره بر این باور بودیم سکس همانا حس ششم می باشد از آنرو شماره 6 در نزد بیشتر مردم جان یاد آور سکس می باشد. بهرو دلیل این رسم پخش زولبیا در این روزگار یادگاری از روزگار ماست که بدبختانه بوسیله آخوندهای مرگ پرور و مرده پرست تحریف شده.
شمر: با سپاس فراوان از شما قطامه و ابن ملجم،از آنجایی که خوانندگان ما ایرانی هستند چه پیامی برای ایشان دارید؟
قطامه: آری دارم. خواهران ایرانی در ایران زمین،از آنچه که امروز بر شما می گذرد شرمگینم. از اینکه میبینم در هر کوی و برزن در کنار دلبران، همسران، پدران و فرزندان خود برای آزادی می رزمید خرسندم، گاه آن رسیده دست از امضا کردن طومارهای بی سرته بردارید ،دلتان را به سخن این و آن دستاربند خوش نکنید و با جنبشی هماهنگ در یک روز روسری و حجاب خود این نماد زن ستیزانه اسلام را برای همیشه از خود دور کنید، برداشتن حجاب شما برابر با سرنگونی جمهوری اسلامی خواهد بود، بگذارید تا گیسوان افشانتان در باد پرچم آزادی ایران زمین گردد. بگذارید تا نسیم آزادی که در ایران زمین وزیدن گرفته از رایحه دلنشین گیسوانتان در دل باد عطر آگین گردد.خواهران ایرانی در کشورهای بیگانه:از دیدن نمایشهای خیابانی تان بر ضد سنگسار ودیگر قوانین انسان ستیز اسلامی هم برخود میبالم. خواهرکانم
آخر تاکی میخواهید روی زیبایتان را با پلاستیکهای فروشگاهی زنجیره و یا از آن بدتر کیسه زباله در این نمایشهای خیابانی در جلو سفارت خانه های جمهوری اسلامی بپوشانید و شعارهای مرگ بر این و آن آخوند را یا به فارسی و یا به زبانهای اروپای با گويش فارسی سر دهید، خیالتان راحت باشد که هیچ کس از این شعارهای شما سر در نمی آورد. خواهرکانم عریانی تن شما در چنین نمایشهای خیابانی زیبا ترین شعار در دفاع از خواهران اسیرتان در ایران و کوبنده ترین سرود بر ضد زن ستیزان حاکم بر ایران خواهد بود.
با سپاس از هردوی شما ميهمانان گرامی.
شمر
پی نويس: اصحاب ثلاثه بيق همان مثلث بيق ايرانی است که زنده ياد منوچهر محجوبی در باره بنی صدر، يزدی و قطب زاده در هفته نامه آهنگر بکار می برد