Wednesday, November 18, 2015

شیخ و دختر

 

با توبه ی گرگ، پاک دامان نشود؛ از ترس خدا،نماز ایمان نشود...

دید شیخی دختری زیبا و حالش شد خراب؛ بند تنبان شلش طرحی پلید افکار کرد...
در پی دختر فتاد و راه را بر او ببست؛ دست بر تسبیح برد و این چنین گفتار کرد:

-گفت: گیسوی تو بیرون است از محدوده اش
-گفت:شیخا، هیز چشمی،بایدت افسار کرد


گفت:چادر زینت زن، موجبات پاکی است 
-گفت:پاکی را نشاید، چاره با چلوار کرد


-گفت:من فرمان به کشور می دهم،آنگاه تو
-گفت:باید گریه بر آن کشور بیمار کرد


-گفت:مهرت چند دختر؟!صیغه فرمان خداست
-گفت:سگ ترجیح دارد بر تو تا دیدار کرد


-گفت:در زیر عبایم جای تو امن است و گرم
-گفت:باید بر عبای چون تویی ادرار کرد


-گفت:فرمان میدهم تا سنگسارانت کنند
-گفت:باید" مرد"تا این خلق را بیدار کرد

-گفت:جای خواهرم هستی تو،بدخلقی مکن
-گفت:تو با خواهرت هم...؟؟؟؟؟!!!!
صیغه را اصرار کرد

-گفت:شیخا جملگیتان را نه از گردن؛ کم است
باید از ماتحتتان بر چوبه های دار کرد..........

شاهکار بینش پژوه

No comments: