شیخ و دختر
با توبه ی گرگ، پاک دامان نشود؛ از ترس خدا،نماز ایمان نشود...
دید شیخی دختری زیبا و حالش شد خراب؛ بند تنبان شلش طرحی پلید افکار کرد...
در پی دختر فتاد و راه را بر او ببست؛ دست بر تسبیح برد و این چنین گفتار کرد:
-گفت: گیسوی تو بیرون است از محدوده اش
-گفت:شیخا، هیز چشمی،بایدت افسار کرد
گفت:چادر زینت زن، موجبات پاکی است
-گفت:پاکی را نشاید، چاره با چلوار کرد
-گفت:من فرمان به کشور می دهم،آنگاه تو
-گفت:باید گریه بر آن کشور بیمار کرد
-گفت:مهرت چند دختر؟!صیغه فرمان خداست
-گفت:سگ ترجیح دارد بر تو تا دیدار کرد
-گفت:در زیر عبایم جای تو امن است و گرم
-گفت:باید بر عبای چون تویی ادرار کرد
-گفت:فرمان میدهم تا سنگسارانت کنند
-گفت:باید" مرد"تا این خلق را بیدار کرد
-گفت:جای خواهرم هستی تو،بدخلقی مکن
-گفت:تو با خواهرت هم...؟؟؟؟؟!!!!
صیغه را اصرار کرد
-گفت:شیخا جملگیتان را نه از گردن؛ کم است
باید از ماتحتتان بر چوبه های دار کرد..........
شاهکار بینش پژوه
با توبه ی گرگ، پاک دامان نشود؛ از ترس خدا،نماز ایمان نشود...
دید شیخی دختری زیبا و حالش شد خراب؛ بند تنبان شلش طرحی پلید افکار کرد...
در پی دختر فتاد و راه را بر او ببست؛ دست بر تسبیح برد و این چنین گفتار کرد:
-گفت: گیسوی تو بیرون است از محدوده اش
-گفت:شیخا، هیز چشمی،بایدت افسار کرد
گفت:چادر زینت زن، موجبات پاکی است
-گفت:پاکی را نشاید، چاره با چلوار کرد
-گفت:من فرمان به کشور می دهم،آنگاه تو
-گفت:باید گریه بر آن کشور بیمار کرد
-گفت:مهرت چند دختر؟!صیغه فرمان خداست
-گفت:سگ ترجیح دارد بر تو تا دیدار کرد
-گفت:در زیر عبایم جای تو امن است و گرم
-گفت:باید بر عبای چون تویی ادرار کرد
-گفت:فرمان میدهم تا سنگسارانت کنند
-گفت:باید" مرد"تا این خلق را بیدار کرد
-گفت:جای خواهرم هستی تو،بدخلقی مکن
-گفت:تو با خواهرت هم...؟؟؟؟؟!!!!
صیغه را اصرار کرد
-گفت:شیخا جملگیتان را نه از گردن؛ کم است
باید از ماتحتتان بر چوبه های دار کرد..........
شاهکار بینش پژوه
No comments:
Post a Comment