هیژده تیر!
مسلمانان عبوس به خوابگاه نزدیک می شوند
دانشجویان بی دفاع
ریش های بلندِ کثیف، لباسهای سیاهِ چرک
آه، دانشجویان
آنان از دامن پلید فاطمه الزهرا می آیند
دانشجویان بی دفاع
وبه سرکوب فرزندان ملت می روند
آه دانشجویان
مرثیه برای «عزت ابراهیم نژاد»
زخم و مرگ
در ساعت پنج صبح.
درست ساعت پنج صبح بود.
حاجی بخشی چماقها را آورد
در ساعت پنج صبح
انصار حزب الله از پیش آماده
در ساعت پنج صبح
باقی همه مرگ بود و تنها مرگ
در ساعت پنج صبح
نیروی انتظامی در بر گرفت از سو خوابگاه را
در ساعت پنج صبح
و انصار و بسیج و سپاه به راهروها وارد شدند
در ساعت پنج صبح.
اینک ستیز یوز و کبوتر
در ساعت پنج صبح.
چشمی با دشنه ای مصیبت بار
در ساعت پنج صبح.
دسته های انصار با نعره های یا زهرا
در ساعت پنج صبح.
کرنای سوگ و نوحه را آغاز کردند
در ساعت پنج صبح.
در هر کنار کوی،گروه های چماقدار مسلمان
در ساعت پنج صبح.
و پرتاب دانشجویان از پنجره ها
در ساعت پنج صبح.
مرگ در زخم های گرم بیضه کرد
در ساعت پنج صبح
بی هیچ بیش و کم در ساعت پنج صبح.
راهرو خونین خوابگاه ست در حکم بسترش
در ساعت پنج صبح.
نی ها و استخوان ها در گوشش می نوازند
در ساعت پنج صبح.
تازه ده نمکی به سویش نعره بر می داشت
در ساعت پنج صبح.
که اتاق از احتضار مرگ چون رنگین کمانی بود
در ساعت پنج صبح.
تونل مرگ ساخته شد
در ساعت پنج صبح.
و برق ضرب چماق بر فرقها
در ساعت پنج صبح.
زخم ها می سوخت چون خورشید
در ساعت پنج صبح.
ودر هم خرد کرد انبوهی انصار دریچه ها و درها را
در ساعت پنج صبح.
در ساعت پنج صبح.
آی،چه موحش پنج صبحی بود!
ساعت پنج بود بر تمامی ساعت ها!
ساعت پنج بود در تاریکی بامداد!
***
نمیخواهم ببینمش!
بگو به ماه، بیایدچرا که نمیخواهم
خون ابراهيم نژاد را در خوابگاه ببینم.
نمیخواهم ببینمش!
ماه ِ چارتاق
نریان ِ ابرهای رام و میدان خاکی ِ خیال با بیدبُنان ِ حاشیهاش.
نمیخواهم ببینمش!
خاطرم در آتش است.
یاسمنها را فراخوانیدبا سپیدی کوچکشان!
نمیخواهم ببینمش!
...
...
برو ابراهیم نژاد
به هیا بانگ ملی مذهبی هاحسرت مخور
بخسب بیآرام
این مادر جنده ها هم مسلمانند.
No comments:
Post a Comment